کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاکن شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاکن شدن
لغتنامه دهخدا
جاکن شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از جای خود کنده شدن . بحرکت آمدن : ایلی از جائی جاکن شد. یعنی از جای خود بجای دیگر شد. || جاکن شدن دل . بی طاقت شدن آن : دلم از جا جاکن شد. دلم از گرما جاکن شد.
-
واژههای مشابه
-
جاکن کردن
لغتنامه دهخدا
جاکن کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی یا چیزی را از جائی به جائی بردن . به حرکت درآوردن چیزی را: باد و طوفان درختان را جاکن کرد.
-
جستوجو در متن
-
کن
لغتنامه دهخدا
کن . [ ک َ ] (نف مرخم ) (ماده ٔ مضارع از «کندن ») کننده و از بیخ برآرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود مانند کوه کن یعنی کننده ٔکوه و کسی که سنگ از کوه می کند و بیخ کن یعنی از ریشه برآرنده . (ناظم الاطباء). این کلمه در ترکیب با کلمات دیگر غالباً ...
-
جاکردن
لغتنامه دهخدا
جاکردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جادادن . || محبوب شدن . در دل کسی جای گرفتن : کردم در جانش جای و نیست دریغاین دل و جان زین بزرگوار مرا. ناصرخسرو.و در دل و چشم خلایق جاکرده و شیرین گردد. (مجالس سعدی ).- امثال : بگذار خودم را جاکنم ببین با تو چها کنم ...