کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاویدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاویدی
لغتنامه دهخدا
جاویدی . (اِخ ) از طوائف ممسنی .این طائفه دارای هزار خانوار و به تیره های ذیل تقسیم میشود: 1 -احمد هارونی . 2 - جوی جان . 3 - حلقه هارون . 4 -ده شیخ . 5 - رودجوزمی . 6 - سلاری . 7 - گنجا. 8- گواری . 9 - سرکوهی . 10 - ملولی عربی . 11- میرحسن عبداﷲ 12 ...
-
جاویدی
لغتنامه دهخدا
جاویدی . (ص نسبی ) همیشگی . دائمی . ابدی : ازین پنگان برون نورست و نعمتهای جاویدی همه تنگی و تاریکی است اندر زیر این پنگان .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
احمدهارونی
لغتنامه دهخدا
احمدهارونی . [ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به جاویدی (طائفه ...) شود.
-
رودجوزمی
لغتنامه دهخدا
رودجوزمی . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس است . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
گنجا
لغتنامه دهخدا
گنجا. [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
سلاری
لغتنامه دهخدا
سلاری . [ س َل ْ لا ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
جوی جان
لغتنامه دهخدا
جوی جان . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
ده شیخ
لغتنامه دهخدا
ده شیخ . [ دِه ْ ش َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
حلقه هارون
لغتنامه دهخدا
حلقه هارون . [ ح َ ق َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
ممسنی
لغتنامه دهخدا
ممسنی . [ م َ م َس ْ س ِ / س َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک از هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). ایلاتی که در سرزمینی به همین نام ساکن است و به چهار طایفه ٔعمده تقسیم می شود: بکش ، جاویدی دشمنزیاری و رستم .
-
دیمومت
لغتنامه دهخدا
دیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابدمیان هریک چون فرق کرد زیرک سار.ناصرخسرو.
-
محنت
لغتنامه دهخدا
محنت . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) بلا. آفت . (ناظم الاطباء). بلیه . مقابل منحت . (یادداشت مرحوم دهخدا). گرفتاری . فتنه . (منتهی الارب ). ج ، محن : که را محنتی سخت خواهد رسیدبه کمتر سخن محنت آید بدید. ابوشکور.ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمددشمنْت هم از پیرهن ...
-
تنگی
لغتنامه دهخدا
تنگی . [ ت َ ] (حامص ) کم عرضی . کم پهنایی . مقابل گشادی و فراخی . (فرهنگ فارسی معین ). کم پهنایی و کم عرضی . (ناظم الاطباء). ضیق . مضیقه . تنگنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در آن بیشه بد جای نخجیرگاه به پیش اندر آمد یکی تنگ راه ز تنگی چو گور ژیان ب...
-
دانته
لغتنامه دهخدا
دانته . [ ت ِ ] (اِخ ) ایطالیائی یا دانته آلیگیئری . از شاعران بزرگ ایتالیا و مولداو فلورنس است (1265 -1321 م .). دانتی . دانته از شاعران بزرگ ایتالیا و بعقیده ٔ گروهی از نقادان بصیر اروپا یکی از سه تن شاعر بزرگ عالم است (دو تن دیگر بعقیده ٔ این گروه...