کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جان و جانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جان و جانان
فرهنگ گنجواژه
عاشق و معشوق.
-
واژههای مشابه
-
جَانٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
مار کوچکی که به سرعت حرکت می کند
-
جان جان
لهجه و گویش تهرانی
مادر شوهر
-
بَبَم ،بَبَم جان، بابام جان، بالام جان
لهجه و گویش تهرانی
بچه من،فرزندم .
-
جان در جان کسی کردن
لغتنامه دهخدا
جان در جان کسی کردن . [ دَ ن ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جان خود فدای جان او کردن است . (از بهار عجم ) : بعمر ار چند ننهاده ست یکشب روی بر رویم بر آنم تا کنم یکروز جان خویش در جانش .سیدحسن غزنوی (از بهار عجم ).
-
بالم،بالام جان،ببم جان
لهجه و گویش تهرانی
بچه من،بَبَم،فرزندم
-
کیلاه جان
لغتنامه دهخدا
کیلاه جان . (اِخ ) ناحیتی است در بلاد گیلان یا طبرستان . (از معجم البلدان ).
-
جانافروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: jān afruz) (به مجاز) آسایش بخش روان .
-
جانافزا
فرهنگ نامها
(تلفظ: jān afzā) (به مجاز) جان افروز ، ← جان افروز .
-
جانپرور
فرهنگ نامها
(تلفظ: jān parvar) جانبخش ، ← جانبخش .
-
جانفروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: jān foruz) (= جان افروز) ، ← جان افروز .
-
زنده جان
لغتنامه دهخدا
زنده جان . [ زِ دَ / دِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در راه هرات قریب به غوریان . (از انجمن آرا) (آنندراج ). دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر است که 852 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
آزرده جان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āzordejān ۱. رنجیده.۲. دلتنگ.
-
bodyguard
جانپاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] محافظ شخصی