کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جان سخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جان دارو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نوشدارو، داروی جان بخش .
-
جان سپار
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا س ) (ص فا.) فدایی .
-
جان سپاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) فداکاری .
-
جان سختی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) استقامت در مشقات .
-
جان فزا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) (فَ) (ص فا.) 1 - افزایندة جان ، آن چه که موجب نشاط روان شود. 2 - آب حیات ، آب زندگانی .
-
جان فشاندن
فرهنگ فارسی معین
(فَ یا فِ دَ) (مص ل .) جان خود را فدا کردن .
-
خشک جان
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) 1 - بی هنر، بی فضل . 2 - بی خبر از عشق .
-
سگ جان
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (کن .) پُرطاقت ، مقاوم .
-
آرام جان
لغتنامه دهخدا
آرام جان . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مایه ٔ سکون دل . معشوقه . معشوق : بر این برز و بالا و این خوب چهرتو گوئی که آرام جانست و مهر. فردوسی .ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رودوآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود. سعدی .از من جدا مشو که توا...
-
آزرده جان
لغتنامه دهخدا
آزرده جان . [ زَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آزرده خاطر.
-
جوی جان
لغتنامه دهخدا
جوی جان . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
جلاد جان
لغتنامه دهخدا
جلاد جان . [ ] (اِخ ) از اعمال ارجان است و در آب و هوا و محصول مانند آن . (نزهة القلوب ج 3 ص 130 و 225) رجوع به جلاجان شود.
-
چائی جان
لغتنامه دهخدا
چائی جان . (اِخ ) محلی در راه رامسر به رشت . رجوع به چایجان شود.
-
تاسوره جان
لغتنامه دهخدا
تاسوره جان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، در 28هزارگزی باختر کرمانشاه قرار دارد. از راه سرآب خشکه در 2 هزارگزی میانکوه واقع شده است . دشت ، سردسیر، 158 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و رودخانه ٔ رازآور، محصولش...
-
تخته جان
لغتنامه دهخدا
تخته جان . [ ت َ ت ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان شاخنات در بخش درمیان شهرستان بیرجند که در پنجاه وهشت هزارگزی شمال درمیان و هفده هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی قاین به درح قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است و 625 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولش غلات و لبنیا...