کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جان بر میان نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
یک جان
لغتنامه دهخدا
یک جان . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یکدل . (از آنندراج ). دوست . (ناظم الاطباء). صمیمی . متحد.- یک جان شدن ؛ متحد و متفق شدن . صمیمی شدن . یکی شدن : تا من و توها همه یک جان شوندعاقبت مستغرق جانان شوند.مولوی .
-
bodyguard
جانپاس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] محافظ شخصی
-
wheel web, wheel plate
جان چرخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قسمت اتصال بینِتوپی و طوقۀ چرخ در چرخهای یکتکه
-
rail web
جان ریل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بخش عمودی ریل که بین کلاهک و پایۀ ریل قرار دارد
-
hardy
جانسخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ویژگی فردی که توانایی مقاومت در برابر تغییرات غیرمنتظرۀ زندگی را دارد
-
hardiness
جانسختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] توانایی شخص در سازگاری با تغییرات غیرمنتظره در زندگی روزمره و مهار آنها
-
bolster web, bolster diaphragm
جان گهواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] صفحههای فولادی که بهصورت قطعات عمودی پُرکننده بین صفحههای بالایی و پایینی قرار میگیرد
-
آرامش جان
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ)(اِمر.) لحن بیست و سوم از الحان باربدی ؛ آرامش جهان ، رامش جهان .
-
آزرده جان
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (ص مر.) آزرده خاطر.
-
جان افشاندن
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ)(مص ل .) مردن ، جان دادن .
-
جان بردن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص ل .) سالم ماندن ، زنده ماندن .
-
جان دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - مردن . 2 - مجازاً، نهایت تلاش و کوشش را کردن .
-
جان سپردن
فرهنگ فارسی معین
(سَ یا سِ پُ دَ) (مص ل .) مردن .
-
جان ستان
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص فا.) جان ستاننده ، قاتل .
-
جان سخت
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) مقاوم در برابر سختی ها.