کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانوسیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جانوسیار
لغتنامه دهخدا
جانوسیار. (اِخ ) همان جانوسار یا جانوسپار سردار خائن دارا است که با همدستی ماهیار برای تقرب به اسکندر دارا را کشتند : ناجوانمردیست چون جانوسیار و ماهیاریار دارا بودن و دل با سکندر داشتن . قاآنی .رجوع به جانوسار و جانوسپار شود.
-
جستوجو در متن
-
مانوسار
لغتنامه دهخدا
مانوسار. (اِخ ) نام یکی از کشنده ها و قاتلان داراب بن داراب است که او را فریب داد و قصد حیات او کرد. (برهان ) (آنندراج ). مصحف «جانوسار» = جانوسیار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام دو دستور دارا و کشندگان وی در شاهنامه جانوسیار و ماهیار آمده است . رجوع ...
-
ماهیار
لغتنامه دهخدا
ماهیار. [ ماه ْ ] (اِخ ) نام کشنده ٔ دارا. (ناظم الاطباء). نام موبدی که دارا راکشت . (از فهرست ولف ). نام یکی از دو خائن که داریوش سوم را کشتند به روایت ایرانی و نام خائن دیگر جانوسیار است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دو دستور بودش گرامی دو مردکه ...
-
نبرزن
لغتنامه دهخدا
نبرزن . [ ] (اِخ ) نام یکی از دو سردار خائن داریوش [ : کدمان ] که او را کشتند(نام خائن دیگر بسوس است ). نظامی گوید : بسوس و نبرزن دو سردار پست بر آن پیلتن برگشادند دست . نظامی .رجوع به جانوسیار و ماهیار و نیز رجوع به ایران باستان تألیف پیرنیا ص 1303...
-
جانوسپار
لغتنامه دهخدا
جانوسپار. (اِخ ) نام دستور و وزیر دارا (اصل این کلمه گویا بمعنی جانوسیار است پس جانوسیار صحیح است . (لغات شاهنامه ٔ دکتر شفق ص 99). نام مرد همدانی ملازم دارا که دارا را به اتفاق ماهیار زخم زده کشتند اسکندر هر دو را بخون دارا کشت . (آنندراج ) (انجمن آ...
-
جانوسار
لغتنامه دهخدا
جانوسار. (اِخ ) نام شخصی بوده همدانی ملازم دارای بن داراب ، و او دارای صاحب خود را در جنگ سکندر بفریب و مکر و حیله بقتل آورده و سکندر نیز او را بسبب قتل دارا بجهنم فرستاد. (برهان ). این کمله بصورتهای جانوسپار، جانوسیار هم آمده است . (از متن و حاشیه ٔ...
-
ناجوانمردی
لغتنامه دهخدا
ناجوانمردی . [ ج َ م َ ] (حامص مرکب ) عمل ناجوانمرد. حالت و چگونگی ناجوانمرد. نامردی . دون همتی . سفلگی . فرومایگی . پستی . بی حمیتی : اگر منوچهر این ناجوانمردی نکند امیرمحمود هشیار و بیدار و گربز و بسیاردان است . (تاریخ بیهقی ).بیوفائی ز ناجوانمردی ...
-
جاندار
لغتنامه دهخدا
جاندار. (نف مرکب ،اِ مرکب ) معروف است که انسان و حیوان زنده باشد. (برهان ). ذی روح . دارای روان . حیوان . (ناظم الاطباء). || قادر. توانا. (ناظم الاطباء). || (از: جان ، سلاح + دار، دارنده ) معرب نیز: جاندار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). سلاح دار. (برهان )...
-
دخمه
لغتنامه دهخدا
دخمه . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ) دخم . سردابه ای که جسد مردگان را در آنجا نهند. سردابه ٔ مردگان . (برهان ). سرداب برای مرده . خانه یا سردابه که اموات در آن نهند. مقبره . اطاق زیرزمینی که برای دفن میت بکار رود. ناؤوس . (حاشیه ٔ برهان قاطع). آن ته خانه که...