کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانشین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
fat substitute
جانشین چربی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ترکیبی که برای کاهش میزان کالری و ایجاد خواص حسی چربیمانند میتواند تا صددرصد جانشین چربی فراوردۀ غذایی شود
-
substitution
جانشینسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] سازوکاری دفاعی که ازطریق آن فرد به جای اعمال و احساسهای ممنوع یا دستنیافتنی به اعمال یا احساسهای موجه یا دستیافتنی متوسل میشود
-
milk substitute
جانشین شیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای برای تغذیۀ شیرخواران یا افرادی که نابردباری لاکتوزی دارند
-
butter substitute
جانشین کره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] فراوردهای که ظاهر و ویژگی مشابه با کره دارد، ولی ترکیبات سازندۀ آن متفاوت است
-
meat substitute, meat alternative
جانشین گوشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] غذایی شبیهسازیشده که از آن به جای گوشت در فراوردههای گوشتی یا رژیمهای افراد گیاهخوار استفاده میشود
-
departure alternate
جانشین مبدأ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فرودگاه جانشین برخاستی که در طرح پرواز تعیین شده است
-
destination alternate
جانشین مقصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فرودگاه جانشین نشست در طرح پرواز که قبل از برخاستن هواپیما مشخص میشود
-
food substitute
غذای جانشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذای هدفمندی که ازلحاظ ظاهر و بافت و عطر و طعم شبیه یک غذای متداول است
-
جانشین کردن
لغتنامه دهخدا
جانشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قائم مقام کردن . بدل کردن .
-
پس جانشین
لغتنامه دهخدا
پس جانشین . [ پ َ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شخصی است که چون صاحب دکان برخیزد او بجای صاحب دکان بنشیند و کالا بفروشد. (برهان قاطع).
-
جانشین سازی
دیکشنری فارسی به عربی
ازاحة
-
جانشین شدن
دیکشنری فارسی به عربی
رث , وريث
-
جانشین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بديل , تبادل
-
gestational surrogacy
مادری جانشین حملی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] اقدام زنی که رویان حاصل از کامههای یک زوج دیگر را در زهدان خود تا هنگام زایمان حمل میکند
-
traditional surrogacy
مادری جانشین سنتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] اقدام زنی که رویان حاصل از تخمک خود و زامۀ مرد غیرهمسر خود را در زهدان خود تا هنگام زایمان حمل میکند