کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
جان دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - زنده ، موجود زنده . 2 - قادر، توانا.
-
جستوجو در متن
-
جوندار
لهجه و گویش بختیاری
jundâr جاندار.
-
جنبنده
واژهنامه آزاد
جاندار
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُس َ ] (اِخ ) ابن جاندار. رجوع به حسین جاندار شود.
-
ذینفس
واژگان مترادف و متضاد
جاندار، ذیروح
-
eukaryotic/ eucaryotic
هوهستهای 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به هوهستگی و جاندار هوهستهای
-
حیوان
فرهنگ واژههای سره
جانور، جاندار، دد
-
متنفس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motanaffes نفسکش؛ جاندار؛ زنده.
-
animacy
جانداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] مشخصهای معنایی که دلالت بر جاندار بودن دارد
-
ذوحیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ذوحیاة] ‹ذیحیات› [قدیمی] zuhayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
ذی حیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذیحیاة] ‹ذوحیات› zihayāt دارای حیات؛ زنده؛ جاندار.
-
ذی روح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ziruh دارای روح؛ جاندار.
-
جانور
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاندار، حیوان، دابه، دد، سبع، وحش ۲. جاندار ≠ آدمی، انسان
-
reproduce
تولیدمثل کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] به وجود آمدن جاندار فرزند از جاندار والد به طریقۀ جنسی یا غیرجنسی متـ . زادآوری کردن، زاد آوردن