کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جانحة
لغتنامه دهخدا
جانحة. [ ن ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث جانح . || (اِ) یکی از استخوانهای پهلو نزدیک سینه ، و هی مایلی الصدر کالضلوع هی مایلی الظهر. ج ، جوانح . (منتهی الارب ). مفرد جوانح که استخوانهای پهلو نزدیک سینه باشد. (ناظم الاطباء). استخوان خرد پهلو. (مهذب الاسماء). ...
-
جستوجو در متن
-
جوانح
لغتنامه دهخدا
جوانح . [ ج َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ جانحة. استخوانهای پهلو نزدیک سینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : و آدمی را هیچ چیز از اجزا واعضا و جوانح و جوارح عزیزتر نیست . (سندبادنامه ).
-
آفت
لغتنامه دهخدا
آفت . [ ف َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ آکفت فارسی ) آفة. آفه . عاهت . عاهه . عارضه . (زمخشری ).جانحه . زحمت . علت . بلا. بلیه . ضرر. آکفت . آسیب . بیماری . (ربنجنی ). گزند. عیب . آهو. ج ، آفات : رسیده آفت نشبیل او به هر کامی نهاده کشته ٔ آسیب او به هر ...
-
پهلو
لغتنامه دهخدا
پهلو. [ پ َ ] (اِ) هر دو طرف سینه و شکم . (غیاث ). راستا و چپای شکم مردم . (شرفنامه ٔ منیری ). جنب . حقو. صقلة. صقل . ضیف . معد.دث ّ. ملاط. فقر. کشح . صفح . (منتهی الارب ). جانحة. (دهار) (منتهی الارب ). نضفان . (منتهی الارب ) : فروریخت از دیده سیندخت...