کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جانب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جانب
/jāneb/
معنی
۱. پهلو؛ کرانه؛ طرف.
۲. جهت.
۳. ناحیه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پهلو، جهت، سمت، سو، طرف، عرض، کرانه، کران، کنار، ناحیه، ور
دیکشنری
part, side, stead, to, behalf
-
جستوجوی دقیق
-
جانب
واژگان مترادف و متضاد
پهلو، جهت، سمت، سو، طرف، عرض، کرانه، کران، کنار، ناحیه، ور
-
جانب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پهلو، طرف . 2 - سوی ، جهت . 3 - ناحیه . ج . جوانب .
-
جانب
لغتنامه دهخدا
جانب . [ ن ِ ] (ع اِ) پهلو. کرانه . ج ، جوانب . (منتهی الارب ). طرف . کنار. (بهار عجم ). سوی . جهت . ضلع. ناحیه . کناره . سمت . سو. کران . بر. زی .نحو. شطر. ناحیت . ور. رهگذر. رهگذار. قَذف . قذفه . قَذَف . شَظو. (منتهی الارب ). جَناح . صوب . عُرض . ل...
-
جانب
دیکشنری عربی به فارسی
طرف , سو , سمت , پهلو , جنب , طرفداري کردن از , در يکسو قرار دادن
-
جانب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: جوانب] jāneb ۱. پهلو؛ کرانه؛ طرف.۲. جهت.۳. ناحیه.
-
واژههای مشابه
-
جأنب
لغتنامه دهخدا
جأنب . [ ج َءْ ن َ] (ع اِ، ص ) کوتاه و خوار از مردم . (منتهی الارب ).
-
جَانِبَ
فرهنگ واژگان قرآن
جهت - ناحیه - طرف -پهلو
-
از جانب
فرهنگ واژههای سره
از سو
-
یک جانب
لغتنامه دهخدا
یک جانب . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (ص مرکب ) یک طرف . || رفیق . متحد. همراه . (ناظم الاطباء).
-
این جانب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) این طرف ، این سو. 2 - (اِمر.) شخص متکلم یا نویسنده از خود بدین کلمه تعبیر آورد.
-
جانب دار
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) حمایت کننده ، طرفدار.
-
جانب داری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) طرفداری ، حمایت .
-
جانب داشتن
لغتنامه دهخدا
جانب داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب )رابطه داشتن . پیوند داشتن . مربوط بودن : نسیم صبح را گفتم تو با او جانبی داری کز آنجانب که او باشد صبا عنبرفشان آید. سعدی .رجوع به جانب شود.
-
جانب راست
لغتنامه دهخدا
جانب راست . [ ن ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طرف راست . سوی راست . ذات الیمین .