کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جامسة
لغتنامه دهخدا
جامسة. [ م ِ س َ ] (ع اِ) باقلای قبطی را گویند وآن در مصر بسیار شود و در آبهای ایستاده روید و گل آن مانند گل سرخ باشد. (برهان ) (آنندراج ). باقلا قبطی . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). و ساق وی ستبری انگشت بود وبدرازای یک گز باشد و گل وی مانند گل سرخ بود و ب...
-
جامسة
لغتنامه دهخدا
جامسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ) تأنیث جامس . ایستاده . افسرده . ثابت . مستقر: صخرة جامسة؛ سنگ ثابت و مستقر در جای خویش . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
جعمسة
لغتنامه دهخدا
جعمسة. [ ج َ م َ س َ ] (ع مص ) یک بار غائطکردن . (منتهی الارب ). رجوع به جعامیس و جعموس شود.
-
جستوجو در متن
-
جامسیة
لغتنامه دهخدا
جامسیة. [ م ِ سی ی َ ] (ع اِ) مصحف جامسه است . رجوع به جامسه شود.