کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جامد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جامد
/jāmed/
معنی
۱. (فیزیک) ویژگی مادهای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان میدهد، مانند چوب.
۲. خشک و بیروح؛ نامطبوع.
۳. (ادبی) =اسم 〈 اسم جامد
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جماد، سخت، سفت، منجمد
برابر فارسی
سنگ شده
دیکشنری
concrete, dry, solid
-
جستوجوی دقیق
-
جامد
واژگان مترادف و متضاد
جماد، سخت، سفت، منجمد
-
جامد
فرهنگ واژههای سره
سنگ شده
-
solid
جامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حالتی از ماده که حجم و شکل آن معین است و در برابر نیروهایی که بخواهند حجم و شکل آن را تغییر دهند مقاومت میکند
-
جامد
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - یخ بسته ، منجمد. 2 - آن چه که زنده نیست و رُشد ندارد مانند سنگ .
-
جامد
لغتنامه دهخدا
جامد. [ م ِ ] (ع ص ) از جَمدو جُمود. ایستاده . خشک شده از خون و جز آن . (از اقرب الموارد). فسرده و منجمد شده . (آنندراج ). افسرده . (دهار). بسته . مقابل مایع. ضدسائل . مقابل گشاده . مقابل روان . ناروان . خشک . بی آب . سخت . غلیظ. یخ بسته . سخت شده . ...
-
جامد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: جوامد] jāmed ۱. (فیزیک) ویژگی مادهای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان میدهد، مانند چوب.۲. خشک و بیروح؛ نامطبوع.۳. (ادبی) =اسم 〈 اسم جامد
-
جامد
دیکشنری فارسی به عربی
صلب , عديم الحس , لا عضوي , متصلب
-
جامد
واژهنامه آزاد
دِج.
-
واژههای مشابه
-
solid solution, mixed crystal
محلول جامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، فیزیک] [زمینشناسی] فاز بلورینی که ترکیب آن در محدودهای خاص میتواند بدون پدیدار شدن یک فاز اضافه تغییر کند [فیزیک] فاز بلورین همگن متشکل از دو مؤلفه درحالیکه مؤلفۀ دوم بهطور کاتورهای جانشین مؤلفۀ اول میشود
-
solid medium
محیط جامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] محیطی مغذی که با افزودن عامل سفتکننده مانند آگار جامدسازی میشود
-
semisolid
نیمهجامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ویژگی دارویی که حالتی بین مایع و جامد دارد
-
molecular solid
جامد مولکولی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] جامدی که در نتیجۀ نیروی بینِمولکولی واندروالسی بین مولکولهای مجزا تشکیل میشود
-
solid waste
پسماند جامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ضایعات جامد حاصل از فعالیتهای شهری و تجاری و صنعتی
-
solid state fermentation, SSF1
تخمیر جامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی فرایند تخمیر که در آن هم بستر و هم فضای کشت برای ریزاندامگانها جامد هستند