کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جاله
/jāle/
معنی
خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
raft
-
جستوجوی دقیق
-
جاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لَ) (اِ.) قطعاتی از چوب و تخته که به مشک های پر باد بندند و در آب اندازند و روی آن نشسته از آب عبور کند.
-
جاله
لغتنامه دهخدا
جاله . [ ل ْ ل َ ] (ع ص ) قوم از خانمان رفته . (منتهی الارب ). جماعتی که از خانمان و وطن کوچ کرده باشند. (اقرب الموارد). جلای وطن کنندگان . || معرب لاتینی ، گال مازو، مازون ، مازی ، عفص . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
-
جاله
لغتنامه دهخدا
جاله . [ ل َ ] (اِ) چیزی باشد که از چوب و علف برهم بندند و چند مشک پرباد بر آن نصب کنند و برآن نشسته از آبهای عمیق بگذرند. (برهان ). کلک در دزفولی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چند پوست گاو پرباد که بر آن چوب و علف برهم بندند و برآن نشسته از آبهای ...
-
جاله
لغتنامه دهخدا
جاله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است در سیستان .صاحب مرآت البلدان آرد: جدید الاحداث است و سکنه ندارد و در سیستان قرار دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 84).
-
جاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژاله› jāle خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
-
واژههای مشابه
-
حصن شنت جالة
لغتنامه دهخدا
حصن شنت جالة. [ ح ِ ن ِ ش َ ل َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 2 ص 49).
-
واژههای همآوا
-
جَعَلَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
قرارش داد (جعل به معنای گرداندن ، قرار دادن و خلق کردن است)
-
جستوجو در متن
-
انفاقیس
لغتنامه دهخدا
انفاقیس . [ ] (اِ) عفص . جالة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جالة شود.
-
ژاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. بشک، جلید، شبنم، طل ۲. جاله
-
ژاله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چند قطعه چوب و تخته که به خیک های باد کرده بندند و در آب اندازند و روی آن نشینند و از آب گذر کنند؛ جاله .
-
تاله
واژهنامه آزاد
تاله با فتحۀ ممدود در اول (که این فتحه از ویژگی های گویش بیرجند، مرکز استان خراسان جنوبی است) به معنی تکه ای از نبات یا قند است. در این گویش به حبه قند یا نبات «جاله» گفته می شود (با همان فتحۀ ممدود در اول) .
-
ژاله
لغتنامه دهخدا
ژاله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) تگرگ را گویند و سبب آن چنان است که چون بخار بهوا رود و سرمادر او اثر کند غلیظ شود و قطره ٔ باران گردد و در محل فرودآمدن فعل برودت در او زیاده تأثیر کند او را بفشرد و یخ بندد. (برهان ). ژاله را بتازی برد گویند.(ذخیره ٔ خوارز...