کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جالس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جالس
/jāles/
معنی
۱. نشیننده.
۲. نشسته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جالس
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) نشیننده ، نشسته .
-
جالس
لغتنامه دهخدا
جالس . [ ل ِ ] (ع ص ) از جلوس ، ضد قائم وآن اعم از قاعد است . (اقرب الموارد). نشسته . (ناظم الاطباء). || نشیننده . نشاننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || به «نجد» رونده . (از اقرب الموارد) : قل للفرزدق والسفاهة کاسمهاان کنت تارک ما امرتک فاجلس . ای ...
-
جالس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: جلوس و جُلاّس] [قدیمی] jāles ۱. نشیننده.۲. نشسته.
-
واژههای همآوا
-
جعلس
لغتنامه دهخدا
جعلس . [ ] (ع اِ) جعلوس . کون . دبر. مقعد. (دزی ).
-
جستوجو در متن
-
جالسون
لغتنامه دهخدا
جالسون . [ ل ِ] (ع ص ) جمع جالس در حالت رفع. رجوع به جالس شود.
-
جالسین
لغتنامه دهخدا
جالسین . [ ل ِ ] (ع ص ) ج جالس در حالت نصب و جر. رجوع به جالس شود.
-
جالسة
لغتنامه دهخدا
جالسة. [ ل ِ س َ ] (ع ص ) تأنیث جالس . نشسته . قاعد.
-
جلاس
لغتنامه دهخدا
جلاس . [ ج ُ ل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ جالس . (اقرب الموارد) رجوع به جالس شود. || ج ِ جلیس ، بمعنی همنشین . (منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود.
-
جلسة
لغتنامه دهخدا
جلسة. [ ج ِ س َ ] (ع اِ) نوعی از نشست . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هیأتی که جالس بر آن هیأت نشیند. (از اقرب الموارد).
-
couplings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوپلینگ، جفت، اتصال، جفت شدگی، جفت کردن، جفت ساز، سرپیچ، جالس، متصل کننده
-
lays
دیکشنری انگلیسی به فارسی
می گذارد، داستان منظوم، اهنگ ملودی، الحان، جالس، گذاردن، دفن کردن، تخم گذاردن، طرح کردن
-
coupling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جفت، اتصال، جفت شدگی، جفت کردن، جفت ساز، سرپیچ، جالس، متصل کننده
-
lay
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر روحانی، داستان منظوم، اهنگ ملودی، الحان، جالس، گذاردن، دفن کردن، تخم گذاردن، طرح کردن، غیر متخصص، غیر فنی، ناویژه کار، خارج از سلک روحانیت