کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاسوس فلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاسوس فلک
لغتنامه دهخدا
جاسوس فلک . [ س ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاسوس اختران . ظاهراً کنایه از منجم است : امیر اشارت کرد سوی حاجب بلکاتکین تا خواجه را به جامه خانه برد... خواجه [احمدبن حسن میمندی ] برخاست و بجامه خانه رفت و تا نزدیک چاشتگاه همی ماند که طالعی نه...
-
جاسوس فلک
لغتنامه دهخدا
جاسوس فلک . [ س ِ ف َ ل َ] (اِخ ) علی بن محمد ویشجردی . رجوع به علی ... شود.
-
واژههای مشابه
-
spyware
جاسوسافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری که اطلاعات کاربران را، معمولاً بدون آگاهی آنها، جمعآوری و به مبدأ معینی ارسال میکند
-
جاسوس الافلاک
لغتنامه دهخدا
جاسوس الافلاک . [ سُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب فریدالدین علی منجم سنجری شاعر است . رجوع به فریدالدین در لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 347 شود.
-
جاسوس گردیدن
لغتنامه دهخدا
جاسوس گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) جاسوس شدن . اعتیان ؛ دیده بان و جاسوس گردیدن . (منتهی الارب ).
-
جاسوس (ججواسیس)
دیکشنری فارسی به عربی
الجاسوس
-
جستوجو در متن
-
مشرف
لغتنامه دهخدا
مشرف . [ م ُ رِ ] (ع ص ) بلند. (غیاث ): جبل مشرف ؛ کوه بلند و نمایان . (منتهی الارب ). در اماکن به معنی بلند. (از اقرب الموارد). بالابرآمده . افراشته . بلند. رفیع. سرکوب . افراخته شده . بلندبرآمده و نمایان . (از ناظم الاطباء).- جبل مشرف ؛ کوه بلند و...
-
مستور
لغتنامه دهخدا
مستور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سَتر. پوشیده شده . (از اقرب الموارد) (غیاث ). نهان . نهانی . پوشیده . مخفی . پردگی . نهفته . درپرده . زیر پرده . پرده دار. ج . مستورون و مساتیر. (اقرب الموارد) : نبودم سخت مستور و نبودندگذشته مادرانم نیز مستور. منو...
-
بطانه
لغتنامه دهخدا
بطانه . [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) بطانة. آستر جامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ). آستر جامه و جز آن . (منتهی الارب ). آستر قبا و غیره . (غیاث ). آستر چیزی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 27). آستر. (فرهنگ نظام ). آستر. زیره . مقابل ظِهار...
-
ناظر
لغتنامه دهخدا
ناظر. [ ظِ ] (ع ص ، اِ) نظرکننده . (فرهنگ نظام ). نگرنده . (مهذب الاسماء). نگرنده . نگاه کننده . (ناظم الاطباء). نگران . که می نگرد. تماشاگر : تا مبصر را دل اندر معرفت روشن شودتا منجم را دو چشم اندر فلک ناظر شود. منوچهری .در روی اهل حکمت ازآن کاهل حک...
-
پیدا شدن
لغتنامه دهخدا
پیدا شدن . [ پ َ/ پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ظهور. ظاهر شدن . آشکار شدن .نمایان شدن . ظاهر گشتن . بوجود آمدن . تجلی . طلوع . بدو. (منتهی الارب ). عرض . بقول . اتضاح . وضوح . (منتهی الارب ). تبیین . استبانة. ابانة. بیان کردن : بروز چهارم سپیده دمان چو خو...
-
طالع
لغتنامه دهخدا
طالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندیده ام مایل . سعدی . || (اِ) دراصطلاح احکامیان جزوی از منطقةالبروج که بر افق شرقی است ، حین ...
-
نهانی
لغتنامه دهخدا
نهانی . [ ن ِ / ن َ ] (ص نسبی ، اِ) پوشیده . مخفی . نهفته . پنهان . (ناظم الاطباء). مکتوم : بدان تا نهانی بود کارشان نداند کسی راز و کردارشان . فردوسی .عقل چه آورد ز گردون پیام خاصه سوی خاص نهانی ز عام . ناصرخسرو.چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش زیرا...