کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جاست
/jāst/
معنی
جایی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود؛ چرخشت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاست
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جایی که انگور را در آن لگد زنند تا شیرة آن برآید.
-
جاست
لغتنامه دهخدا
جاست . (اِ) جائی را گویند که انگور را در آن لگد زنند تا شیره ٔ آن برآید. (برهان ) (آنندراج ). جای فشردن انگور باشد. جای افشردن انگور.
-
جاست
لغتنامه دهخدا
جاست . (اِخ ) از رساتیق قم و شامل 12 دیه است . (از تاریخ قم ص 58). و رجوع به تاریخ قم ص 119 و 120 شود.
-
جاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāst جایی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود؛ چرخشت.
-
جستوجو در متن
-
کروکان
لغتنامه دهخدا
کروکان . [ ] (اِخ ) از رستاق انار، طسوج جاست (احتمالاً جاسب ). از دیه های جاست (احتمالاً جاسب ) ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 121 و 138).
-
کبوده
لغتنامه دهخدا
کبوده . [ ] (اِخ ) از دیه های جاست است به ناحیت قم . (از تاریخ قم ص 138).
-
نهچیر
واژهنامه آزاد
محله ای از شهر اصفهان با قلعه عظیمی به قدمت 300 سال که هنوز پابر جاست
-
ترسخ
لغتنامه دهخدا
ترسخ . [ ت َ س ُ ] (اِخ ) قریه ای است بین باکسایا و بندنجین و از اعمال بندنجین است و در آنجا نمکزار وسیعی است . بیشتر نمک بغداد از آن جاست . (از معجم البلدان ).
-
داخل
لغتنامه دهخدا
داخل . [ خ ِ ] (اِخ ) طبرش داخل . تفرش ، طبرس و آن از توابع قم قدیم بوده است : در طبرش داخل و جاست و فالق بهر جریبی زمین بیست و پنج درهم مقرر بوده است . (تاریخ قم ص 119). مزارعان و معاهدان در جمیع رستاقها بغیر از طبرش داخل و جاست و فالق هر مردی دوازد...
-
کوثی
لغتنامه دهخدا
کوثی . [ ثا ] (اِخ ) موضعی است در سواد عراق در خاک بابل و مشهد ابراهیم خلیل (ع ) در همین جاست . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
دشت خاوران
لغتنامه دهخدا
دشت خاوران . [ دَ ت ِ وَ ] (اِخ ) ولایتی است معروف از خراسان و از این جاست رونه و مهنه و نسا و ابیورد و دره گز. (از آنندراج ). رجوع به خاوران شود.
-
منفوحة
لغتنامه دهخدا
منفوحة. [ م َ ح َ ] (اِخ ) گویند رودخانه ای است که عرض یمامه را از بالا تا پایین می شکافد و در کنار همین رودخانه قریه ٔ معروف منفوحة واقع است که جایگاه اعشی بود و گور او نیز همین جاست . (از معجم البلدان ).
-
سبعة
لغتنامه دهخدا
سبعة. [ س َ ع َ ] (اِخ ) نام مردی است سرکش که او را پادشاهی گرفتار ساخته دست و پایش بریده بر دار کشیده ، و از این جاست که گویند: لاعذبنک عذاب سبعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جواثاء
لغتنامه دهخدا
جواثاء. [ ج ُ ](اِخ ) قلعه ایست در بحرین که آنرا علأبن حضرمی در عهد ابوبکر بسال 12 هَ . ق . گشود. بعضی آنرا جؤاثا باهمزه نقل کنند. و آن نخستین جاست پس از مدینه که نماز جمعه در آن خوانده شد. (معجم البلدان ) (مراصد).