کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جار کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جار زدن
لغتنامه دهخدا
جار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) منادی کردن . درکویها و برزنها به آواز بلند امری را به اطلاع همگان رسانیدن . منادی دردادن . خبر کردن مردم را، لهذا بعضی از مردم فوج نادرشاه را جارچی میگفتند و کار ایشان همی بود که لشکر را از آنچه شاه میفرمود خبر میکردند ...
-
جار زدن
دیکشنری فارسی به عربی
بريق , حريق
-
جار زننده
دیکشنری فارسی به عربی
بکاء
-
جار زدن
لهجه و گویش بختیاری
jâr zadan داد زدن.
-
جار زدن
واژهنامه آزاد
(زَ دَ) (مص ل .) خبری را با صدای بلند در کوچه و خیابان به اطلاع مردم رساندن .
-
جار و جنجال کردن
فرهنگ فارسی معین
(رُ جَ. کَ دَ) (مص ل .) هیاهو کردن .
-
جار ذی القربی
لغتنامه دهخدا
جار ذی القربی . [ رِ ذِل ْ ق ُ با ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همسایه ٔ خانه ای که با خانه ٔ تو پیوسته است . همسایه ٔ خویشست . (مهذب الاسماء).
-
جار و جنجال
لغتنامه دهخدا
جار و جنجال . [ رُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سر و صدا. فریاد. نزاع و کشمکش . دادو بیداد: جار و جنجال میکنند. جار و جنجال نکنید.
-
جار و مجرور
لغتنامه دهخدا
جار و مجرور. [ جارْ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ادات جر و مدخول آن را گویند. در نحو حروفی که مدخول خود را جر دهند جار و مدخول آنها را مجرور گویند و مجموع را جار و مجرور نامند.
-
جار و جنجال
فرهنگ گنجواژه
گرفتاری، سر و صدا، قشقرق.
-
جار و چلچراغ
فرهنگ گنجواژه
وسائل روشنائی.
-
جار و قندیل
فرهنگ گنجواژه
وسایل روشنایی.
-
جار و جنجال راه انداختن
دیکشنری فارسی به عربی
هذيان
-
جار زدن و جنس فروختن
دیکشنری فارسی به عربی
صقر
-
واژههای همآوا
-
جار کَشیدن
لهجه و گویش بختیاری
jâr kašidan فریاد کشیدن، داد زدن.