کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جار کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جار کشیدن
معنی
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) فریاد زدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جار کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) فریاد زدن .
-
جار کشیدن
لغتنامه دهخدا
جار کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص مرکب ) جار زدن . ندا کردن . بانگ کردن . آوازدادن مردم به امری . دردادن ندا. رجوع به جار شود.
-
واژههای مشابه
-
جأر
لغتنامه دهخدا
جأر. [ ج َءْرْ ] (ع اِ و ص ) گیاه انبوه . || مرد سطبر. || غیث جأر؛ بسیارباران . || (مص ) فریاد و زاری کردن در دعا. (از منتهی الارب ). زاری کردن . (ترجمان علامه جرجانی ). || بانگ کردن گاو. || دراز شدن گیاه . || درازگیاه شدن زمین . (از منتهی الارب ).
-
جَار
فرهنگ واژگان قرآن
همسایه - پناه دهنده
-
کلکه جار
لغتنامه دهخدا
کلکه جار. [ ک َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوباتوست که در بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج واقع است و 305 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
کله جار
لغتنامه دهخدا
کله جار. [ ک ُ ل ِه ْ ] (اِخ ) کلجر. دهی از دهستان یامچی است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 480 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
گله جار
لغتنامه دهخدا
گله جار. [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش چوار شهرستان ایلام که در 5000گزی خاور چوار، کنار راه شوسه ٔ ایلام به شاه آباد واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و صنایع دست...
-
گله جار
لغتنامه دهخدا
گله جار. [ گ ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 32000گزی جنوب خاوری کرمانشاه ، کنار رودخانه ٔ قره سو و دامنه ٔ کناررودواقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آنجا از آب دره ٔ محلی و قره سو ت...
-
جار زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) خبری را با صدای بلند در کوچه و خیابان به اطلاع مردم رساندن .
-
تجن جار
لغتنامه دهخدا
تجن جار. [ ت ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در سه هزارگزی باختر آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و 45 تن سکنه دارد. آب آن ازلگونی و تجرود هراز و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فر...
-
طاله جار
لغتنامه دهخدا
طاله جار. [ ل َ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز در 260هزارگزی جنوب سقز و 6هزارگزی جنوب خاوری حسن سالاران . کوهستانی است و سردسیر. با 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آنجا غلات و لبنیات وتوتون . شغل اهالی زراعت و گله...
-
لله جار
لغتنامه دهخدا
لله جار. [ ل ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در چهارهزارگزی جنوب امام . کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
ایل جار
لغتنامه دهخدا
ایل جار. (اِ مرکب ) هنگامه و غوغا و اجتماع خاصه از مردم ده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بله جار
لغتنامه دهخدا
بله جار. [ ب َ ل ِ ] (اِخ )دهی از دهستان یرده ، بخش مرکزی شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 260 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب و توتون است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).