کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاروب کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جاروب کشیدن
لغتنامه دهخدا
جاروب کشیدن . [ ک َ / ک ِ دِ ] (مص مرکب ) جاروب کردن . جاروب زدن . رجوع به جارو زدن و جاروب کردن شود.
-
واژههای مشابه
-
سیخ جاروب
لغتنامه دهخدا
سیخ جاروب . (اِ مرکب ) خسی که جاروب از آن سازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جاروب برقی
لغتنامه دهخدا
جاروب برقی . [ ب ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جاروئی که بقوه ٔ برق کار کند. جاروی الکتریکی . جاروبرقی . چیزی که با اتصال به برق جائی را بروبد.
-
جاروب عطار
لغتنامه دهخدا
جاروب عطار. [ ب ِ ع َطْ طا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاروبی که عطار با آن عطرها را جمع کند. مکنسة العطار التی یجمع العطر. (اقرب الموارد).
-
جاروب بندان
لغتنامه دهخدا
جاروب بندان . [ب َ ] (اِخ ) دروازه ای در شهرری . (کتاب النقض ص 48).
-
جاروب خان
لغتنامه دهخدا
جاروب خان . (اِخ ) لقب فتحعلی افشار بود که بسبب ظلم و تعدی و بی رحمی در میان لشکر افشار و اوزبک و افغان ، به جاروب خان مشهور بود. (مجمل التواریخ گلستانه ص 226).
-
جاروب دیده
لغتنامه دهخدا
جاروب دیده . [ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صاف و پاک : نیست خاشاک در سرای دلم صحن جاروب دیده را مانم .بونصرنصیر بدخشانی (از آنندراج ).
-
جاروب زن
لغتنامه دهخدا
جاروب زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه کارش جاروب زدن است . جاروب کش . جاروب کننده .
-
جاروب ساز
لغتنامه دهخدا
جاروب ساز. (نف مرکب ) آنکه جاروب ها بسازد : چو جاروب سازش برفعت نشست ز مژگان خورشید جاروب بست .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
جاروب کشی
لغتنامه دهخدا
جاروب کشی . [ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب ) عمل جاروب کش . کار کسی که جارو کند.
-
جاروب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تفتيش , مکنسة
-
علف جاروب
دیکشنری فارسی به عربی
خلنج
-
جستوجو در متن
-
جارو کشیدن
لغتنامه دهخدا
جارو کشیدن . [ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جاروب کشیدن شود.