کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جارو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جارو
/jāru/
معنی
آلتی برای تمیز کردن خاکوخاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه میشود؛ جاروب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جاروب
۲. درمنه
فعل
بن گذشته: جارو زد
بن حال: جارو زن
دیکشنری
sweeper
-
جستوجوی دقیق
-
جارو
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاروب ۲. درمنه
-
brush 2
جارو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ابزاری برای به صدا درآوردن سازهای کوبهای که سر آن دارای رشتههایی عموماً فلزی است که از یک سو به هم بسته شدهاند
-
جارو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) جاروب ، درمنه .
-
جارو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = جاروب : وسیله ای برای رُفتن خاک و خاشاک که از گیاه مخصوص جارو درست کنند. ؛~ برقی دستگاهی برقی دارای صفحة برس و لوله ای بلند و محفظة خالی که خاک و خاشاک را درون خود می مکد.
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِ مرکب ) جاروب . رجوع به جاروب شود : جارو از صندل باف و مقرنس از تافته ٔ سفید. (نظام قاری ص 133). || جارو قزوینی . جارو نرمه ، از اقسام جارو است . || گیاهی است که آن را در راه چالوس [ رازکال ] و [ سیرا ] چزّه یا چرزه نامند و نیزآن را منجیل سف...
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِخ ) اسم کوهی است طولانی که وصل به خلجستان و بلوک زرند میباشد. از طرف غربی به کوه مخروطی کوچکی موسوم به اوجاق داغی و هم به رودخانه ٔ شور منتهی میشود. از سمت مشرق به کوه معروف به پَتَکی و هم به قریه ٔ آراسج خالصه و رباط مجیب می پیوندد که از بن...
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِخ ) دهی است از دهستان مکاوند بخش هفتگل شهرستان اهواز در 15هزارگزی شمال هفتگل و یکهزارگزی باختر راه شوسه ٔ هفتگل به مسجد سلیمان ، واقع در دشت و گرمسیر است . دارای 300 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری اس...
-
جارو
لغتنامه دهخدا
جارو. (اِخ ) دهی است جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران واقع در 36هزارگزی جنوب باختری کرج و 4هزارگزی جنوب راه کرج -اشتهارد. این ده کوهستانی و سردسیر است . 365 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، بنشن و دارای باغهای میوه و قلمستان و لب...
-
جارو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاروبه› jāru آلتی برای تمیز کردن خاکوخاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه میشود؛ جاروب.
-
جارو
دیکشنری فارسی به عربی
تفتيش
-
جارو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰâru طاری: ǰârö طامه ای: ǰâru طرقی: ǰârö کشه ای: ǰâri نطنزی: ǰâru
-
جارو
لهجه و گویش بختیاری
jâru جارو.
-
واژههای مشابه
-
جارو کردن
واژگان مترادف و متضاد
جاروکشی، رفتن، نظافت
-
دسته جارو
لغتنامه دهخدا
دسته جارو. [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) چوبی استوانه شکل به درازی گزی و نیم که در میان ساقه های خارهای فراهم آمده یا مجموعه ٔ گیاه جارو فروبرند. دستینه ٔ جارو.