کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جادهچسبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جاده کوبی
لغتنامه دهخدا
جاده کوبی . [ جادْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) راه صاف کردن . عمل آنکه جاده را کوبد.
-
جاده کوبیدن
لغتنامه دهخدا
جاده کوبیدن . [ جادْ دَ / دِ ] (مص مرکب ) جاده کوبی . راه هموار و استوار ساختن . || در تداول عوام :فلان جاده را کوبیده ؛ یعنی بر اوضاع مسلط شده است .
-
جاده سازی
لغتنامه دهخدا
جاده سازی . [ جادْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) راه سازی . احداث جاده . عمل آنکه راه سازد.
-
road test
آزمون جاده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی بسپار- تایر] آزمودن خودرو یا بخشی از آن، مانند تایر، در شرایط واقعی رانندگی
-
سه جاده
لغتنامه دهخدا
سه جاده . [ س ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب )ابعاد ثلاثه است که طول و عرض و عمق باشد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). || (اصطلاح سالکان ) اشاره به حقیقت ، طریقت و شریعت . (برهان ) (آنندراج ).
-
میان جاده
لغتنامه دهخدا
میان جاده . [ جادْ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کرج شهرستان کرج ، واقع در 5 هزارگزی شمال کرج با 262 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کرج و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
جاده ٔ خاکی
لغتنامه دهخدا
جاده ٔ خاکی . [ جادْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راه خاکی . جاده ای که با وسائل فنی ساخته نشده باشد. مقابل جاده ٔاسفالتی . در تداول عامه بمزاح بر پیاده اطلاق شود.
-
جاده ٔ خوابیده
لغتنامه دهخدا
جاده ٔ خوابیده . [ جادْدَ / دِ ی ِ خوا / خا دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راه دور و دراز بر قیاس راه خوابیده : جاده ٔ خوابیده داند پای شوقم برق رادست کوتاه مرا هر جا عنان گردد بلند.سعیدالدین راقم (از آنندراج ).
-
جاده کشیدن
لغتنامه دهخدا
جاده کشیدن . [ جادْ دَ / دِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) راه ساختن . راه درست کردن .
-
جاده کنار
لغتنامه دهخدا
جاده کنار. [ جادْ دَ / دِ ک ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن است در 10هزارگزی شمال باختر صومعه سرا و 2هزارگزی جنوب طاهرگوراب واقع است که در سر راه شوسه میباشد. محلی جلگه ، معتدل و مرطوب است و سکنه ٔ آن 26 تن است . مذهب مردم...
-
جاده سازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی. فارسی] jād[d]esāzi ۱. راهسازی.۲. ساختن جاده در خارج شهر.
-
جاده کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] jād[d]ekub ماشینی که با آن جاده را میکوبند و هموار میکنند.
-
رد جاده
دیکشنری فارسی به عربی
اخدود
-
وضع جاده
دیکشنری فارسی به عربی
ذهاب
-
زمین جاده
دیکشنری فارسی به عربی
ذهاب , طريق