کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جاده
/jād[d]e/
معنی
۱. راه وسیع و بزرگ؛ شاهراه.
۲. راه وسیع عمومی در خارج شهر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اتوبان، راه، شارع، شاهراه، طریق، طریقه
برابر فارسی
راه
دیکشنری
highway, road, route, way
-
جستوجوی دقیق
-
جاده
واژگان مترادف و متضاد
اتوبان، راه، شارع، شاهراه، طریق، طریقه
-
جاده
فرهنگ واژههای سره
راه
-
جاده
فرهنگ فارسی معین
(دِّ) [ ع . ] (اِ.) شاهراه ، راه بزرگ . ؛~صاف کن کنایه از: آن که وسیلة پیشرفت یا پیروزی دیگران را فراهم می کند.
-
جاده
لغتنامه دهخدا
جاده . [ جادْ دَ ] (ع اِ) معظم طریق و وسط آن . (اقرب الموارد). راه راست . ج ، جَوادّ. (مهذب الاسماء). شاه راه . راه بزرگ . گذر. معبر. جَرَجَه . جَرَج . مَجَبَّه . (منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: جادّه بتشدید دال عربی ؛ به معنی راه باریک و راه راست ...
-
جاده
لغتنامه دهخدا
جاده . [ دَ ] (اِخ ) نام قریه ای است . صاحب مرآت البلدان آرد: جاده از قرای مشهور بلوک النجان است من بلوکات و مضافات هرات . این بلوک بر جانب شمال رودی که در آن ناحیه جاری است واقع و قرا و مزارع بسیار دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 27).
-
جاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جادَّة] jād[d]e ۱. راه وسیع و بزرگ؛ شاهراه.۲. راه وسیع عمومی در خارج شهر.
-
جاده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰa:da طاری: rah طامه ای: reh طرقی: ǰâdda / rah کشه ای: rah نطنزی: ǰadda
-
جاده
دیکشنری فارسی به عربی
بوابة , جسر , شارع , طريق , مسار
-
واژههای مشابه
-
جاده مواصلاتی
فرهنگ واژههای سره
راه دسترس
-
جاده ٔ کوبیده
لغتنامه دهخدا
جاده ٔ کوبیده . [ جادْ دَ / دِ ی ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راه صاف شده . جاده ٔ شوسه و کوبیده شده .
-
جاده کوب
لغتنامه دهخدا
جاده کوب . [ جادْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چیزی که با آن راه صاف کنند: ماشین جاده کوب . چرخ راه کوب .
-
جاده کوبی
لغتنامه دهخدا
جاده کوبی . [ جادْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) راه صاف کردن . عمل آنکه جاده را کوبد.
-
جاده کوبیدن
لغتنامه دهخدا
جاده کوبیدن . [ جادْ دَ / دِ ] (مص مرکب ) جاده کوبی . راه هموار و استوار ساختن . || در تداول عوام :فلان جاده را کوبیده ؛ یعنی بر اوضاع مسلط شده است .
-
جاده سازی
لغتنامه دهخدا
جاده سازی . [ جادْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) راه سازی . احداث جاده . عمل آنکه راه سازد.