کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جابهجاگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
commutator
جابهجاگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در مورد دو عنصر x و y از یک گروه، عنصر x-1y-1xy از آن گروه
-
واژههای مشابه
-
جابه
لغتنامه دهخدا
جابه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 10 هزارگزی جنوب فهلیان . و خاور کوه شاه نشین . واقع در جلگه و گرمسیر مالاریائی . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جابه
لغتنامه دهخدا
جابه . [ ب ِه ْ ] (ع نف ) نعت فاعلی از جَبَهَه رویاروی آینده از پرنده یا وحشی و آن را منحوس دانند. (منتهی الارب ). آن صید که از پیش درآید. (مهذب الاسماء).
-
جابة
لغتنامه دهخدا
جابة. [ ب َ ] (اِخ ) نام جزائری است بحدود هند.(نزهةالقلوب ج 3 ص 230). و رجوع به جزائر جابه شود.
-
جابة
لغتنامه دهخدا
جابة. [ ب َ ] (ع اِ) پاسخ . (منتهی الارب ) (دهار).
-
جأبة
لغتنامه دهخدا
جأبة. [ ج َ ءْ ب َ ] (ع اِ) تهیگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
displacement
جابهجایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی، فیزیک] [روانشناسی] سازوکاری دفاعی که در آن عاطفۀ فرد از تصور یا موضوعی خاص معطوف به تصور یا موضوعی دیگر میشود [فیزیک] هرگونه حرکت ذره یا جسم از یک نقطۀ فضا به نقطۀ دیگر
-
جابه جا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق .) فوری ، بلافاصله ، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود.
-
جابة المدری
لغتنامه دهخدا
جابة المدری . [ ب َ ت ُ ل ْ م ِ / م ُ ] (ع اِ مرکب ) آهوی شاخ برآورده . (منتهی الارب ). و در اقرب الموارد این کلمه ذیل ج َءَب َ (مهموزالعین ) آمده است .
-
جابه جا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) jābejā ۱. محلبهمحل؛ مکانبهمکان؛ نقطهبهنقطه: ◻︎ آن حکیم خارچین استاد بود / دست میزد جابهجا میآزمود (مولوی: ۴۱).۲. درحال؛ فوراً؛ فیالفور: جابهجا افتاد و مرد.〈 جابهجا شدن: (مصدر لازم)۱. از جایی به جای دیگر رفتن.۲. از جای خود تکان ...
-
جابه جاشده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jābejāšode ۱. چیزی که از جا دررفته.۲. چیزی یا کسی که از جای خود تکان خورده.
-
commutative group
گروه جابهجایی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← گروه آبلی
-
movement group
گروه جابهجایی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مجموعهناوها و نیز یگانهای بارگیریشده که عازم محل قرار در منطقۀ هدف میشوند
-
movement control team
گروه واپایش جابهجایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] یگانهایی که بهطور غیرمتمرکز مسئولیتهای جابهجایی شامل هدایت و نظارت بر کارکنان و تجهیزات و نیز هماهنگی انتقال سوخت و آب را بهصورت منطقهای یا در نقاط کلیدی مسیر برعهده دارند