کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سیل
لهجه و گویش بختیاری
sil ناودان.
-
سیل
واژهنامه آزاد
(ترکی) مرکب از سو (آب) و ائل (علامت جمع)؛ به معنی هجمۀ آب.
-
سیل
واژهنامه آزاد
(محلی؛ بهبهان) [sil، بر وزن فیل] سنگ لاشه.
-
سیل
واژهنامه آزاد
تنداب، لور (بخوانید چون بور)، لف (بخوانید چون کف). "لور" و "لف" در زبانهای بومی ایرانی روان اند. آنها با واژۀ لاتینی lavere که می شود "شستن" هم ریشه اند.
-
جستوجو در متن
-
اکرش
لغتنامه دهخدا
اکرش . [ ] (اِ) ثیل . نجمة. (یادداشت مؤلف ). اسم صنف اخیر ثیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
ثئیل
لغتنامه دهخدا
ثئیل . [ ث َ ] (اِ) رجوع به ثیل شود.
-
کرک جراس
لغتنامه دهخدا
کرک جراس . [ ] (اِ) به لغت تنکابن ثیل است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
ثیلة
لغتنامه دهخدا
ثیلة. [ ث َی ْ ی ِ ل َ ] (ع اِ) واحد ثیل .
-
مثیلة
لغتنامه دهخدا
مثیلة. [ م َث ْ ی َ ل َ ] (ع ص ) ارض مثیلة؛ زمین بسیار ثیل و آن گیاهی است . (منتهی الارب ). پراز ثیل که بید گیاه باشد. مَثیَل . (ناظم الاطباء).
-
رامیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: rāmiyā) (رامی = نوعی گل ؛ (در عربی) ثیل سیام + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به رامی (گل) ؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت .
-
اثیل
لغتنامه دهخدا
اثیل . [ اَ ی َ ] (ع ص ) بعیر اثیل ؛ شتر بزرگ نَره . ج ، ثیل .
-
نجمة
لغتنامه دهخدا
نجمة. [ ن َ ج َ م َ ] (ع اِ) قسمی گیاه است . (از المنجد). نَجْمة. || درختی است که گسترده بر سطح زمین میروید، و ابوحنیفه گوید ثَیِّل و نجمة و عِکْرِش یکی هستند. (اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نجم شود.
-
بندواش
لغتنامه دهخدا
بندواش . [ ب َ ] (اِ) به لغت اهل تنکابن ثیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است خزنده که در مزارع مازندران بسیار است و اگر زود وجین نکنند گیاه کشته و مزروع را خفه کند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
نجیل
لغتنامه دهخدا
نجیل . [ ن َ ] (ع اِ) هرم که نوعی از گیاه شور است و برگ شکسته ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نجیر. گزمازج . ثمرةالطرفاء. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). گزمازه . بار درخت گز. (ناظم الاطباء). نجم . نجیر. ثیل . اغرسطس . (یادداشت مؤلف ). رستنی است...
-
اغرسطس
لغتنامه دهخدا
اغرسطس . [ اَ غ ِ رُ طِ ] (معرب ، اِ) بلغت رومی و بعضی گویند یونانی ، نوعی از حرشف است که به فارسی بیدگیا و گزمازک میگویند. (از آنندراج ). بلغت رومی و بعضی گویند یونانی ، نوعی از حرشف است که بفارسی بیدگیا و گزمازک خوانند و بعربی ثمرالطرفا گویند. (بره...