کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثَانِيَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثَانِيَ
فرهنگ واژگان قرآن
دوم - دومی -شکننده (در عبارت " ثَانِيَ عِطْفِهِ " شکستن پهلو کنايه از روگرداندن است ، گويي کسي که از چيزي روي ميگرداند ، يک پهلوي خود را خم ميکند و ميشکند . )
-
واژههای مشابه
-
ثانی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دوم ۲. تالی، جفت
-
ثانی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) دوم .
-
ثانی
لغتنامه دهخدا
ثانی . (اِخ ) تخلص شاه عباس ثانی صفوی در شعر و این رباعی ازوست :از هجر توام بدیده خون میگردداحوال دلم بی تو زبون میگرددای دوست اگر ترا ببیند ثانی برگرد سرت ببین که چون میگردد.و رجوع به عباس ... شود.
-
ثانی
لغتنامه دهخدا
ثانی . (اِخ ) جان ممی . متوفی 995 هَ . ق . او را دیوانی است بترکی .
-
ثانی
لغتنامه دهخدا
ثانی . (اِخ ) نام دو تن از شعرای عثمانی است :1 - در عصر سلطان بایزید ثانی و او در حسن و جمال بی نظیر بوده است واز این رو بدو یوسف ثانی می گفته اند و وی از این شهرت تخلص خود را گرفته است و او را در جوانی یکی از دوستداران او از راه حسد بکشته است و از ش...
-
ثانی
لغتنامه دهخدا
ثانی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثنی . || دوم . دوّم . دویم . || جفت . || دوتاکننده . || برگرداننده . || پیچیده . || اسم یکی از اقسام مروارید. || هذا ثانی اثنین ؛ أی هو احد اثنین . همچنین است ثالث ثلاثة تا عشرة.- فجر ثانی ؛ صبح دوم . و رجوع به فجر شو...
-
ثانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sāni ۱. دوم.۲. [مجاز] همتا؛ نظیر.
-
ثانی
دیکشنری فارسی به عربی
ثانية
-
غازی ثانی
لغتنامه دهخدا
غازی ثانی . [ ی ِ ] (اِخ ) ملقب به سیف الدین . از اتابکان موصل از سال 1169 تا 1180 م . در موصل فرمانروا بوده است . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 144).
-
کیقباد ثانی
لغتنامه دهخدا
کیقباد ثانی . [ ک َ / ک ِ ق ُ دِ ] (اِخ ) رجوع به علاءالدین سلجوقی (کیقباد ثانی ) شود.
-
کیکاوس ثانی
لغتنامه دهخدا
کیکاوس ثانی . [ ک َ/ ک ِ وو س ِ ] (اِخ ) رجوع به عزالدین کیکاوس ثانی و اخبار سلاجقه ٔ روم ص 104 (مقدمه ) تألیف مشکور شود.
-
نصیرالدین ثانی
لغتنامه دهخدا
نصیرالدین ثانی . [ ن َ رُدْ دی ن ِ ](اِخ ) رجوع به نصیر (میرزا...) محمد اصفهانی شود.
-
سلمان ثانی
لغتنامه دهخدا
سلمان ثانی . [ س َ ن ِ ثا ] (اِخ ) لقب وی مولانا عارفی است . شخصی در غایت فضل و کمال فصاحت و بلاغت بود و شعر روان او صافی و روانتر از آب زلال ، و بسیار خوش محاوره و مجادله و مردم او را سلمان ثانی میگفته اند. زیرا که چون بدرد چشم گرفتار بوده ، و جواب ...