کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثؤر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ ] (ع مص ) ثوران . انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن . انگیخته شدن خشم و فتنه . || برجستن به غضب برای زدن کسی . || برانگیخته شدن . || برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام . || برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن . || ظاهر شدن خون . || بهیجان آمدن دل . || ...
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. [ ث َ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است و از ابوعمر عبداﷲ بن عامر الیحصبی روایت کند.
-
ثور
لغتنامه دهخدا
ثور. در مجمل التواریخ (ص 25) او فرزند جمشید از پریچهره دختر زابلشاه دانسته شده است ولیکن در گرشاسب نامه این نام بصورت تور آمده است .
-
ثور
دیکشنری عربی به فارسی
گاونر , نر , حيوانات نر بزرگ , فرمان , مثل گاو نر رفتارکردن , بي پرواکارکردن , گاو نر
-
ثور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] so[w]r ١. (نجوم) دومین صورت فلکی منطقةالبروج که در نیمکرۀ شمالی قرار دارد.۲. [قدیمی] دومین برج از برجهای دوازدهگانه، برابر با اردیبهشت؛ گاو.۳. [قدیمی] گاو نر.
-
ثور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] so[w]r ۱. برانگیخته شدن.۲. بلند شدن گرد یا دود.۳. برپا شدن فتنه.
-
جبل ثور
لغتنامه دهخدا
جبل ثور. [ ج َ ب َ ل ِ ث َ ] (اِخ ) رجوع به غار ثور و ثور و صاحب الغار شود.
-
ثور اطحل
لغتنامه دهخدا
ثور اطحل . [ ث َ رِ اَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ثور شود.
-
ثور شباک
لغتنامه دهخدا
ثور شباک . [ رُ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است .
-
ثور کلاته
لغتنامه دهخدا
ثور کلاته . [ ث َ ت َ ] (اِخ ) از روستاهای استراباد. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 127).
-
ثور واهر
لغتنامه دهخدا
ثور واهر. [ رَ هََ رَ ] (اِ) بفارسی هخامنشی بمعنی بهار پرغرور. نام یکی از سه ماه بهار که در کتیبه ٔ بیستون ازداریوش بزرگ آمده است .
-
ثور اميرکي
دیکشنری عربی به فارسی
گاوميش کوهان دار امريکايي
-
شقیق بن ثور
لغتنامه دهخدا
شقیق بن ثور.[ ش َ قی ق ِ ن ِ ث َ ] (اِخ ) یکی از سران سپاه حضرت علی علیه السلام . در جنگ صفین با اشعث بن قیس و دیگران همداستان شد و حضرت علی را به صلح با معاویه وادار کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 561). مردی بوده از بنی ذهل بن ثعلبه که چهل سال ب...
-
واژههای همآوا
-
سؤر
لغتنامه دهخدا
سؤر.[ س ُءْرْ ] (ع اِ) نیم خورده و پس مانده ٔ اطعمه و اشربه . (برهان ). بقیه ٔ چیزی و پس خورده . (منتهی الارب ). نیم خورده و پس خورده . (غیاث ). نیم خورده . (جهانگیری ).