کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثهلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثهلان
فرهنگ نامها
(تلفظ: sahlān) (عربی) کوهی است در سرزمین بنی نمیر (نجد عربستان) و آن مثل وقار ، رزانت ، حلم و گرانی و سنگینی است .
-
ثهلان
لغتنامه دهخدا
ثهلان . [ ث َ ] (اِخ ) از اعلام مردان عرب است .
-
ثهلان
لغتنامه دهخدا
ثهلان . [ ث َ ] (اِخ ) کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیه ٔ شریف . (تاج العروس ). کوهی است در عالیه . (میدانی ). و گویند در بلاد بنی نمیر است . (مراصد الاطلاع ). شعرا و نویسندگان بدان تمثل کنند. مثل ثهلان ؛ یعنی باوقار. بارزانت و حلیم و نیز گران چنان...
-
جستوجو در متن
-
ثنیةالمذابیح
لغتنامه دهخدا
ثنیةالمذابیح . [ ث َ نی ی َ تُل ْ م َ ] (اِخ ) جبل ثهلان است . (مراصد الاطلاع ).
-
دارةالقلتین
لغتنامه دهخدا
دارةالقلتین . [ رَ تُل ْ ق َ ت َ ] (اِخ ) موضعی است از دیار نمیر آنسوی ثهلان . (معجم البلدان ).
-
دارة محصر
لغتنامه دهخدا
دارة محصر. [ رَ ت ُ م َ ص َ ](اِخ ) یا دارةمحصن نیز آمده است . نام جایی است در دیار بنی نُمیر در کنار ثهلان اقصی . (معجم البلدان ).
-
بادپرست
لغتنامه دهخدا
بادپرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ باد. مجازاً، هوی پرست . هوسباز : پیش آن بادپرستان بشکوه کوه ثهلان شوم انشأاﷲ. خاقانی .
-
بیلارام
لغتنامه دهخدا
بیلارام . (اِخ ) نام حصاری عظیم به هند. (از فرهنگ اسدی ) (اوبهی ) : براند خسرومشرق بسوی بیلارام بدان حصاری کز برج وی خجل ثهلان .عنصری .
-
شهلان
لغتنامه دهخدا
شهلان . [ ش َ ] (اِخ ) نام کوهی است و بعضی گویند ولایت است و بعضی دیگر گویند نام جایی و مقامی است نزدیک بکوه الوند. (از برهان ). نام کوه ، و شاید که بدل از سیلان باشد. (غیاث ). نام کوهی است . (جهانگیری ) (تاج العروس ). کوهی است ، اما صحیح آن ثهلان اس...
-
شطب
لغتنامه دهخدا
شطب . [ ش َ طِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است در یمن ، و در آن قلعه ای به همین نام یافت شود و گفته اند: کوهی است در دیاربنی نمیر در طرف ثهلان الشجال و ذوشطبش خوانند در بین ابانین در دیار بنی اسد در نجد. (از معجم البلدان ).
-
ذوشطب
لغتنامه دهخدا
ذوشطب . [ ش َ طَ ] (اِخ ) قال ابوزیاد: شطب هو جانب ثهلان ، الذی یلی مهب الشمال یقال له ذوشطب . قال لبید:بذی شطب احداجهم اذ تحملواوحث الحداة الناجیات الذواملا.(از معجم البلدان یاقوت حموی ).
-
سنجان
لغتنامه دهخدا
سنجان . [ س َ ] (اِخ ) معرب سنگان . قریه ای بود بر دروازه ٔ شهر مرو که آنرا «ورسنگان » میگفتند. (فرهنگ فارسی معین ). قریه ای است نزدیک دروازه ٔ شهر مرو و یکی از دروازه های این شهربه این نام موسوم است . (معجم البلدان ) : چون خور براسب قله ٔ سنجان برآم...
-
اثقل
لغتنامه دهخدا
اثقل . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) گران تر. گرانبارتر. ثقیل تر. سنگین تر: قال زیدبن ثابت فواﷲ لنقل جبل من الجبال ماکان اثقل علی َّ من الذی امرنی به . (ابن الندیم ).- امثال : اثقل ممن شغل مشغولاً . اثقل من اُحد ؛ گران تر از کوه احد. اثقل من الحمی ؛ گران تر...
-
حدثان
لغتنامه دهخدا
حدثان . [ ح ِ ] (ع اِ) اول کار و آغاز آن . (منتهی الارب ). حدثان چیزی ؛ اول آن . ابتدای آن . (اقرب الموارد): لولا حدثان قومک بالکفر لهدمت الکعبة (حدیث عائشه ). (منتهی الارب ). یقال : افعل ذلک الأمر بحدثان ذلک ؛ ای بأوله . (مهذب الاسماء). || حدثان ا...