کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثمال
/semāl/
معنی
۱. پشتوپناه؛ فریادرس.
۲. ویژگی کسی که به امور مردم میپردازد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثمال
لغتنامه دهخدا
ثمال . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) فریادرس که بمهمات قوم خود پردازد: فلان ثمال قوم خویش است ؛دادرس آنان است . غیاث . پشت و پناه . کارگذار مردم .
-
ثمال
لغتنامه دهخدا
ثمال . [ ث ُ ] (اِخ ) ابن صالح ، معزالدّولة در نیمه ٔ اوّل مائه ٔ پنجم ظاهراً امارت حلب داشته و ابن بطلان در 439 هَ . ق . نزد او رفته و معزالدوله بدو احسان و اکرام کرده است . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 241 و به معزالدولة ثمال بن صالح ... شود.
-
ثمال
لغتنامه دهخدا
ثمال . [ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُمالة.
-
ثمال
لغتنامه دهخدا
ثمال . [ ث ُ ] (ع اِ) زهر کشنده .
-
ثمال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] semāl ۱. پشتوپناه؛ فریادرس.۲. ویژگی کسی که به امور مردم میپردازد.
-
واژههای همآوا
-
صمعل
لغتنامه دهخدا
صمعل . [ ص ُ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است . (معجم البلدان ).
-
سمال
لغتنامه دهخدا
سمال . [ س َ ] (ع اِ) کرمک آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سمال
لغتنامه دهخدا
سمال . [ س َم ْ ما ] (ع اِ) یک نوع درختی است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه چشم کسی را کور کند. (ناظم الاطباء).
-
سمال
لغتنامه دهخدا
سمال . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سُملَه و سَملَه . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ثمال خفاجی ، امیر بنی خفاجة. رجوع به علی خفاجی شود.
-
ابوعلوان
لغتنامه دهخدا
ابوعلوان . [ اَ ع ُل ْ ] (اِخ ) معزالدوله ثمال بن صالح . سومین از ملوک بنی مرداس حلب از سال 434 تا 449هَ . ق .
-
ثمالة
لغتنامه دهخدا
ثمالة. [ ث ُ ل َ ] (ع اِ) بقیه ٔ آب و طعام در شکم . || باقی آب در تک حوض و خنور. || کف شیر. سر شیر. || لیف سرسبوی . ج ، ثُمال .
-
علی خفاجی
لغتنامه دهخدا
علی خفاجی . [ ع َ ی ِ خ َ ] (اِخ ) ابن ثمال خفاجی . امیر بنی خفاجة. وی مردی شجاع و عاقل و کریم بود و ابتدا حمایت کوفه بر عهده ٔ او بود ولی پس از مدتی از این سمت معزول گشت و تنها ریاست قبیله ٔ خویش راعهده دار شد و در سال 426 هَ . ق . به دست برادرزاده ...