کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثم
/somma/
معنی
سپس؛ پس؛ پس از آن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثم
لغتنامه دهخدا
ثم . [ ث َم ْ م َ ] (ع ق ) آنجا. ثَمَّة : هست احول را در این ویرانه دیرگونه گونه نقل نو که ثم ّ خیر.مولوی .
-
ثم
لغتنامه دهخدا
ثم . [ ث َم م ] (ع مص ) گرد کردن . فراهم آوردن . || پاسپر کردن . || نیکو کردن . || چیزی به اصلاح آوردن . || رُفتن خانه و جای . || مرمت کردن : کنا أهل ثَمة و رمّة. || جعجع الدهر بی عن ثَمَة و رَمّة؛ أی عن قلیله و کثیره . || فراهم و گرد آوردن چیزی را...
-
ثم
لغتنامه دهخدا
ثم . [ ث ُم ْ م َ ] (ع حرف ربط) حرف عطف است برای مهلت . پس . سپس . باز. پس از آن . || هم . وَ هم . || ثم ماذا؛ سپس چه ؟ نتیجه چیست ؟
-
ثم
لغتنامه دهخدا
ثم . [ ث ُم م ] (ع اِ) قماش مشکهای آب و آوندها، مالهم ثم ّ و لا رم ّ. مایملک ثّما و لا رَمّا، هیچ ندارند. هیچ ندارد.
-
ثم
دیکشنری عربی به فارسی
سپس , پس (از ان) , بعد , انگاه , دران هنگام , در انوقت , انوقتي , متعلق بان زمان
-
ثم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] [قدیمی] somma سپس؛ پس؛ پس از آن.
-
ثم
واژهنامه آزاد
گرد آوردن/ فراهم آوردن، به اصلاح در آوردن / نیکو کردن / مرمت کردن/ پا سفت کردن
-
واژههای مشابه
-
ثُمَّ
فرهنگ واژگان قرآن
سپس
-
ثَمَّ
فرهنگ واژگان قرآن
آنجا
-
کلاته ثم
لغتنامه دهخدا
کلاته ثم . [ ک َ ت ِ ث ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . محلی دشت و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ثم ماذا
لغتنامه دهخدا
ثم ماذا. [ ث ُم ْ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) سپس چه ؟ میخواهید چه نتیجه بگیرید. مقصود از این مقدمه چیست .
-
ثم ء
لغتنامه دهخدا
ثم ء. [ ث َ م ْ ءْ ] (ع مص ) چرب خورانیدن . || شکستن چنانکه سر را. || پلیدی کردن . || ترید و اشکنه کردن نان را. || ثم ء کماة؛ افکندن سماروغ در روغن . || ثم ء لحیه بحنا؛ رنگ کردن ریش بحنا. || ثم ء بما فی البطن ؛ خالی کردن شکم را از فضول .
-
الجار ثم الدار
لغتنامه دهخدا
الجار ثم الدار. [ اَ رُ ث ُم ْ مَدْ دا ] (ع جمله ٔ اسمیه ) (مثل ) نخست همسایه را بشناس سپس خانه بخر. نظیرالرفیق ثم الطریق . رجوع به مجمع الامثال شود.