کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سلم
لغتنامه دهخدا
سلم . [ س ُل ْ ل َ ] (ع اِ) زینه پایه و نردبان . (برهان ). نردبان . (جهانگیری ) (دهار). نردبان چوبین . (غیاث ) : در وصف تو کی رسم بخاطربر عرش که برشود بسلم . خاقانی .صبر را سلم کنم پیش درج تا برایم بر سر بام فرج . مولوی .بسازیم بر آسمان سلمی اگر شاهد...
-
سلم
لغتنامه دهخدا
سلم . [س ِ ] (ع اِ) آشتی و صلح که در مقابل جنگ است . (برهان ). آشتی . (جهانگیری ). صلح و آشتی . (غیاث ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سَلم . (منتهی الارب ) : چون بدیدم لطف و اکرام تراوآن سلام و سلم و پیغام ترا. مولوی .از کجا گوئیم علم از ترک علم از ...
-
صلم
لغتنامه دهخدا
صلم . [ ص َ ] (ع مص ) از بن بریدن یا از برکندن گوش و بینی را. (منتهی الارب ). بریدن گوش از بن و بینی و آنچ بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). || (اصطلاح عروض ) سقوط وتد مفروق است از آخر جزء و جزئی را که صلم در آن واقع شده اصلم نامند. پس از مفعولات بضم ...
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) آشتی .
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(سُ لَّ) [ ع . ] (اِ.) نردبان ، پلکان ؛ ج . سلالم ، سلالیم
-
سلم
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گردن نهادن ، تحت اختیار درآمدن .2 - پرداختن بهای جنس بیش از تحویل گرفتن آن .
-
صلم
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - بریدگی ، قطع (گوش و بینی ). 2 - در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است ، «مفمو» بماند. «فع لن » به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد، آن را «اصلم » خوانند.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹سلف› (فقه، حقوق) salam = بیع 〈 بیع سَلَف
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] selm ۱. آشتی؛ صلح.۲. کسی که در صلح و آشتی باشد.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] selam لوح یا تختۀ سیاه که دانشآموزان بر آن چیزی بنویسند.
-
سلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَلالِم و سَلالیم] [قدیمی] sollam نردبان؛ پلکان.
-
صلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salm ۱. (ادبی) در عروض، اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنانکه از مفعولات، مفعو باقی بماند و بهجای آن فعلن بگذارند و آن را اصلم میگویند.۲. [قدیمی] از بیخوبن بریدن.۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.
-
سَلَّمَ
فرهنگ واژگان قرآن
سلامتي داد - ايمني بخشيد
-
سَّلْمِ
فرهنگ واژگان قرآن
صلح
-
سَّلَمَ
فرهنگ واژگان قرآن
تسليم بودن - خضوع - فرمانبري