کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثلل
لغتنامه دهخدا
ثلل . [ ث َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ثُلّة.
-
ثلل
لغتنامه دهخدا
ثلل . [ ث َ ل َ ] (ع مص ) ثل . هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || هلاک شدن . || افتادگی دندان . || سرگین انداختن ستور. || ویران شدن . || ثل یا ثلل بئر؛ گل برآوردن از چاه . لاروبی چاه . || ثلل تراب مجتمع؛ جنبانیدن آن را، یا شکستن طرفی از اطراف آن یا...
-
ثلل
لغتنامه دهخدا
ثلل . [ ث ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ثِلّة. گوسپندان بسیار.
-
ثلل
لغتنامه دهخدا
ثلل . [ ث ُ ل َ / ث ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ ثَلّة ببعض معانی . گلهای از چاه برآورده . || هلاک . رجوع به ثَلة شود.
-
جستوجو در متن
-
ثلة
لغتنامه دهخدا
ثلة. [ ث ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گروه مردم . جماعت بسیار. || درم بسیار. || چیزی چون مناره در بیابان که بسایه ٔ آن پناهند. ج ، ثُلَل . ثِلَل .
-
ثال
لغتنامه دهخدا
ثال . [ ثال ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثل ّ و ثلَل .
-
ثلة
لغتنامه دهخدا
ثلة. [ ث ِل ْ ل َ ] (ع اِمص ) نیستی . هلاک . ج ، ثِلل .
-
ثلة
لغتنامه دهخدا
ثلة. [ ث ِل ْ ل َ ] (ع اِ) رمه ٔ بزرگ از گوسفند و بز درآمیخته ، یا خاص است به رمه ٔ میش . ج ،ثِلل َ، ثِلال . || رخنه . || پشم گوسفند؛ کساء جیدالثلة. || پشم گوسپند آمیخته بموی و پشم شتر. || مناره مانندی در صحرا که زیر سایه ٔ آن آرام گیرند. || نوبت آب ...
-
لاروبی
لغتنامه دهخدا
لاروبی . (حامص مرکب ) عمل پاک کردن قنات و جز آن ازلای : نثل ؛ لاروبی قنات ، تنقیه ٔ قنات . اباثة؛ لاروبی کردن چاه . ثل ؛ لاروبی چاه . ثلل ؛ لاروبی چاه . حماء؛ لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای . انتکاش ؛ لاروبی کردن .
-
ثل
لغتنامه دهخدا
ثل . [ ث َل ل ] (ع مص ) هلاک شدن . || هلاک گردانیدن . || سرگین انداختن ستور. || خاک در چاه ریختن . || ویران کردن : ثل التراب المجتمع؛ جنبانید آنرا یا طرفی از اطراف آنرا شکست و منهدم ساخت . || تباه کردن نظام کار. (تاج المصادر بیهقی ). || درم و زر ریخت...