کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] salb ۱. مصلوب کردن؛ به دار آویختن؛ به دار زدن؛ کسی را بر دار کشیدن.۲. درآوردن چربی و مغز استخوان.۳. بریان کردن گوشت.
-
صلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَصلاب] solb ۱. شدید؛ قوی؛ سخت؛ درشت.۲. (اسم) استخوان پشت؛ تیرۀ پشت؛ کمر.۳. (اسم) [مجاز] نسل و اولاد.
-
صُّلْبِ
فرهنگ واژگان قرآن
پشت
-
صلب
واژهنامه آزاد
(صُلب) جسم جامدِ سفت و محکم (Rigid body) به سیستمی گفته می شود که شامل تعداد زیادی ذرات ثابت است که فاصلهٔ آنها از یکدیگر نیز همواره ثابت است. این فاصله حتی در صورتی که به جسم نیرویی وارد شود و یا حرکت کند ثابت می ماند. دنیای پیرامون ما سرشار از اجسا...
-
جستوجو در متن
-
اثلاب
لغتنامه دهخدا
اثلاب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثلب .
-
ثلاب
لغتنامه دهخدا
ثلاب . [ ث ِ ] (ع اِ) ج ِ ثلب .
-
ثالب
لغتنامه دهخدا
ثالب . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثلب . || نام درختی .
-
ثلبة
لغتنامه دهخدا
ثلبة. [ ث ِ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ثِلب .
-
ثلوب
لغتنامه دهخدا
ثلوب . [ ث َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده ٔ مردم . ج ، ثُلب .
-
مثلب
لغتنامه دهخدا
مثلب . [ م ُ ث َل ْ ل ِ ] (ع ص ) ثِلب گردیدن شتر. و ثلب ؛ شتر پیر دندان و موی دم ریخته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیب شود.
-
ثلبة
لغتنامه دهخدا
ثلبة. [ ث ِ ب َ ] (ع ص ،اِ) تأنیث ثلب . ناقه ٔ پیر دندان و موی فروریخته .
-
تثلیب
لغتنامه دهخدا
تثلیب . [ ت َ ] (ع مص ) شکشته شدن دندان اشتر از پیری و ریخته شدن موی دنبال وی . (تاج المصادر بیهقی ). ثِلب گردیدن شتر. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و ثِلب ؛ شتر پیر دندان و موی دم ریخته . (از آنندراج ).
-
خرب
لغتنامه دهخدا
خرب . [ خ َ رِ ] (ع اِ) تیزی کوه بر آمده . || مغاکی از زمین . || (ص ) جای خراب و ناآبادان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ویران . (یادداشت بخط مؤلف ) : ور رهی خواهی ازین سجن خرب سرمکش از وست واسجد واقترب . مولوی (مثنوی ).بیت من ا...
-
رمح
لغتنامه دهخدا
رمح . [ رُ ] (ع اِ) نیزه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). چوبی است دراز با حربه ای در سر آن برای دفع و طعن دشمن . ج ، رِماح ، اَرماح . (از اقرب الموارد). پیغال : آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار. منوچهری .تیغ او و رم...
-
ابن عنین
لغتنامه دهخدا
ابن عنین . [ اِ ن ُ ع ُ ن َ ] (اِخ ) ابوالمحاسن محمدبن نصرالدین بن نصربن الحسین بن عنین الانصاری ، ملقب به شرف الدین . اصل او از کوفه و مولد اوبه دمشق به سال 549 هَ .ق . بوده است . ابن خلکان گوید او خاتمه ٔ شعراست و پس از او چون وی شاعری برنخاست و در...