کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثقات
/seqāt/
معنی
= ثقه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثقات
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ ثقه ؛ معتمدان .
-
ثقات
لغتنامه دهخدا
ثقات . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقة. بمعنی معتمد و شخص طرف اطمینان : و دارا را خود ثقات وی کشتند. (تاریخ بیهقی ص 90). ثقاة امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن . (تاریخ بیهقی ص 204). و پوشیده مثال داد تا حاجب نوبتی برنشست و بخانه ٔبوسهل رفت با مشرفا...
-
ثقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثقَة] [قدیمی] seqāt = ثقه
-
واژههای همآوا
-
سقات
لغتنامه دهخدا
سقات . [ س ُ ] (ع اِ) سقاة. ج ِ ساقی . آب دهنده : تخت را بسه پایه یکی خاص و دیگری خاتون او سیم جهت سقات و خوان سالاران . (جهانگشای جوینی ).
-
سقاط
لغتنامه دهخدا
سقاط. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) بسیار سقوطکننده . || کسی که متاعهای افتاده را فروشد. (اقرب الموارد). نبهره فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شمشیری که در پس ضریبه افتد یعنی مقطوع را بریده یا پس مقطوع رسد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سقاط
لغتنامه دهخدا
سقاط. [ س ِ ] (ع اِ) آنچه بردارند از خرما و جز آن و از جایی بجای دیگر برند. || غوره ٔ خرمای از درخت افتاده . || بال مرغ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خطا در نبشتن و در سخن و در حساب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لغزش و خطا. (اقرب ا...
-
سقاط
لغتنامه دهخدا
سقاط. [ س ُ ] (ع اِ) آنچه برافتداز چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سقاة
لغتنامه دهخدا
سقاة. [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ ساقی . آب دهنده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (دهار) : و خنیاگران و سقاة بترتیب ایستاده . (جهانگشای جوینی ). رجوع به سقات شود.
-
سقاط
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (ص .) افتاده ، ریخته .
-
صقعة
لغتنامه دهخدا
صقعة. [ ص ُ ع َ ] (ع اِ) سپیدی میان سر از جانور. (منتهی الارب ).
-
سقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سقاة، جمعِ ساقی] [قدیمی] soqāt = ساقی
-
سقاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] saqqāt شمشیر بران که پیش از مقطوع به زمین برسد.
-
جستوجو در متن
-
زبیبة
لغتنامه دهخدا
زبیبة. [ زَ ب َ ] (اِخ )پدر عبدالرحمن . از ثقات . (منتهی الارب ) (آنندراج ).