کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قرقومعما
لغتنامه دهخدا
قرقومعما. [ ق ُ ؟ ] (معرب ، اِ مرکب ) ثفل دهن الزعفران . (بحر الجواهر). به لغت یونانی ثفل روغن زعفران باشد، و معما به معنی ثفل است .
-
درد
واژگان مترادف و متضاد
بقایا، تفاله، تهنشست، ثفل، راسب، رسوب
-
بقاط
لغتنامه دهخدا
بقاط. [ ب ُق ْ قا ](ع اِ) ثفل دانه ٔ حنظل . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ثفل یا دانه ٔ حنظل . (از اقرب الموارد).
-
تفاله
واژگان مترادف و متضاد
بقایا، پسمانده، تهمانده، تفل، ثفل، درد، رسوب، ملاس
-
هروهل
لغتنامه دهخدا
هروهل . [ ] (اِ)کنجاره را گویند و آن نخاله و ثفل کنجد است که روغن آن را گرفته باشند. (برهان ). رجوع به کنجاره شود.
-
قوقومعما
لغتنامه دهخدا
قوقومعما. [ ] (اِ) ثفل دهن زعفران . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
کنجاره
فرهنگ فارسی معین
(کُ رَ یا رِ) (اِ.) نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند. کنجار و کنجال و کنجاله نیز گویند.
-
تخ
لغتنامه دهخدا
تخ . [ ت َ ] (اِ) ثفل کنجد روغن کشیده . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تَخ ّ شود.
-
قرقومعنا
لغتنامه دهخدا
قرقومعنا. [ ق ُ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ثفل روغن زعفران است . (اشتینگاس ). رجوع به قرقومعما شود.
-
اسرام
لغتنامه دهخدا
اسرام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سُرم ، بمعنی دهان روده ٔ مستقیم که مخرج ثفل است .
-
ثافل
لغتنامه دهخدا
ثافل . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثفل . || سرگین . || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
-
ثجر
لغتنامه دهخدا
ثجر. [ ث َ ] (ع مص ) آمیختن ثفل خرما با چیز دیگر. || خرما را به کنجاره ٔ غوره ٔ خرما آمیختن . و آن در حدیث است . || روان کردن (آب و جز آن ).
-
ثجیرة
لغتنامه دهخدا
ثجیرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) ثفل هر چیز که فشرده یا کوفته و آب یا روغن آن گرفته باشند. کنجاره .
-
ثفال
لغتنامه دهخدا
ثفال . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) اشتر دیررو و کاهل . گران رو از شتران و جز آن . || ابریق . ج ، ثُفل .
-
خره
لغتنامه دهخدا
خره . [ خ َرْ رَ / رِ] (اِ) ثفل هر تخمی باشد. (از برهان قاطع). خَره .