کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثفل
/sofl/
معنی
تفاله.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باقیمانده، تفاله، درد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثفل
واژگان مترادف و متضاد
باقیمانده، تفاله، درد
-
ثفل
فرهنگ فارسی معین
(ثُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کنجاره ، تفاله . 2 - آن چه از مایعی ته نشین شود. 3 - تیرگی شیر و روغن . 4 - آن چه از معده دفع شود.
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث َ ف َ ] (ع ص ) گران رو، از شتر و جز آن .
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث َ ] (ع مص ) ثفل رَحی ؛ سفره گستردن زیر دست آس . || ثفل شی ٔ، پراکنده کردن آن به یک بار (از منتهی الارب ).
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) کسی که دُرد خورد. ثفل خوار.
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم : گر هوا و نار را سفلی کندتیرگی و دردی و ثفلی کند. مولوی .|| دانه...
-
ثفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sofl تفاله.
-
واژههای مشابه
-
ام ثفل
لغتنامه دهخدا
ام ثفل . [ اُم ْ م ِ ث َ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (المرصع).
-
ثفل دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] sofldān ۱. جای ثفل.۲. ظرفی که در آن اخلاط سینه و آب دهان بیندازند.
-
واژههای همآوا
-
سفل
لغتنامه دهخدا
سفل . [ س َ ] (ع مص ) تنگخوی گردیدن . (منتهی الارب ). دون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ص 410). پست خوی گردیدن . (از اقرب الموارد).
-
سفل
لغتنامه دهخدا
سفل . [ س ِ / س ُ ] (ع اِ) پستی . (از غیاث ) (دهار) (آنندراج ). فرودی و پستی ، نقیض عُلو، عِلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : غژغژان آمد بسوی طفل طفل وارهید از اوفتادن سوی سفل . مولوی .قرب بیچون است غفلت را بتونیست از پیش و پس سفل و علو. مولوی .- س...
-
سفل
فرهنگ فارسی معین
(س یا سُ) [ ع . ] (اِمص .) پستی .
-
سفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] so(e)fl ۱. [مقابلِ علو] در پایین قرار گرفتن؛ پَستی.۲. (اسم) جای پَست.