کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثغور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثغور
/soqur/
معنی
= ثغر
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بندها، حدود، مرزها
۲. اسنان، ثنایا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثغور
واژگان مترادف و متضاد
۱. بندها، حدود، مرزها ۲. اسنان، ثنایا
-
ثغور
فرهنگ فارسی معین
(ثُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ ثغر؛ دندان ها، دندان های پیشین . 2 - سرحدها، مرزها.
-
ثغور
لغتنامه دهخدا
ثغور. [ ث ُ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن حمیر را.
-
ثغور
لغتنامه دهخدا
ثغور. [ ث ُ ] (اِخ ) نام آن قسمت از بلاد شام است که نزدیک بقلمرو روم بوده . (مفاتیح العلوم ). و آنرا ثغورالروم نیز گفته اند. (الجماهرص 48). || ثغورالجزیره . نام شهرهائی و شهرکهائی است ثغر بر روی رومیان و از شامند ولکن بجزیره باز خوانند و از آنهاست ؛ ...
-
ثغور
لغتنامه دهخدا
ثغور. [ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثغر. پیشینیان (از دندان ). || سرحدها ودربندها میان کفر و اسلام : که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی ).بوم چالندر است مرتع من مار و رنگم در این نقاب و ثغور. مسعود سعد (دیوان ص 268).و نان پاره ٔ او به ...
-
ثغور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثغر] soqur = ثغر
-
واژههای مشابه
-
اصحاب ثغور
لغتنامه دهخدا
اصحاب ثغور. [ اَ ب ِ ث ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزبانان . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 395، و اصحاب اطراف شود.
-
حدود و ثغور
واژهنامه آزاد
محدوده ها و مرزها.
-
حدود و ثغور
واژهنامه آزاد
چار چوب،محدوده
-
واژههای همآوا
-
صقور
لغتنامه دهخدا
صقور. [ ص َق ْ قو ] (ع ص ) زن جلب . (منتهی الارب ).
-
صقور
لغتنامه دهخدا
صقور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَقر است . (منتهی الارب ) : صاحب اترار چون دید و دانست که بغاث الطیور را با مخالب صقور تبانچه زدن محال است . (جهانگشای جوینی ). و حریص بر صیدفهود و صقور. (جهانگشای جوینی ). رجوع به صقر شود.
-
صقور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَقر] (زیستشناسی) [قدیمی] soqur = صقر