کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثغر
/saqr/
معنی
۱. هریک از دندانهای جلو دهان.
۲. مرز؛ سرحد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حد، سرحد، مرز
۲. دندان، دهان، دهن
دیکشنری
border
-
جستوجوی دقیق
-
ثغر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حد، سرحد، مرز ۲. دندان، دهان، دهن
-
ثغر
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دندان های جلو. 2 - سوراخ . 3 - سرحد، مرز. ج . ثغور.
-
ثغر
لغتنامه دهخدا
ثغر. [ ث َ ](ع مص ) دندان نمودن وقت خندیدن . || دندان شیر کسی را شکستن . || افتادن دندانها. || رخنه کردن . || رخنه بستن . || ثغر ثلمة؛ بستن رخنه را. (از اضداد است ).
-
ثغر
لغتنامه دهخدا
ثغر. [ ث َ / ث َ غ َ ] (ع اِ) درختی است که شکوفه ٔ سپید دارد. || گو. || رخنه . || دره ٔ فراخ . || دهن . || دندانها یا دندانهای پیشین یا دندان که هنوز در لثه باشد. || رسته ٔ دندان . || سرحد ملک کفار. مرز. دربند. دربند میان کفر و اسلام . (منتهی الارب )...
-
ثغر
لغتنامه دهخدا
ثغر. [ ث َ] (اِخ ) شهری است نزدیک کرمان بر ساحل دریای هند.
-
ثغر
لغتنامه دهخدا
ثغر. [ ث ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ ثُغرة.
-
ثغر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ثغور] [قدیمی] saqr ۱. هریک از دندانهای جلو دهان.۲. مرز؛ سرحد.
-
واژههای مشابه
-
ثغر ادنی
لغتنامه دهخدا
ثغر ادنی . [ ث َ رِ اَ نا ] (اِخ ) بزمان بنی امیه طلیطلة و جهات آنرا ثغر ادنی مینامیدند. (نفح الطیب ج 1 ص 77).
-
ثغر اعلی
لغتنامه دهخدا
ثغر اعلی . [ ث َ رِ اَ لا ] (اِخ ) مقابل ثغر ادنی . در زمان بنی امیه نامی بود که به سرقسطه و جهات آن میدادند. (نفح الطیب ). این شهر را عرب البیضاء نیز نام میداد. و در 512 هَ . ق . فرنگیان آن شهر را از مسلمانان بستدند.
-
واژههای همآوا
-
سقر
واژگان مترادف و متضاد
آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت
-
صغر
واژگان مترادف و متضاد
خردسالی، خردی، کمسالی، کوچکی، کودکی ≠ کبر
-
سغر
لغتنامه دهخدا
سغر. [ س ُ غ َ / س ُ غ ُ] (اِ) خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیر اندازد. (برهان ). جانوری است که خارهای ابلق بر پشت دارد و چون کسی قصد او و گرفتن او کند پر خود جنبشی دهد و آن تیرها را پرتاب کند و بهرکس بخورد مجروح سازد و آن را سغرنه نیز گ...
-
سقر
لغتنامه دهخدا
سقر. [ س َ ] (ع اِ) مرغ شکاری . (از غیاث ). چرخ که مرغ شکاری است . (آنندراج ). چرغ . (منتهی الارب ).|| دوشاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی دوشاب خرما است و در قانون الادب و تحفه ٔ حکیم مؤمن به صادآمده . || (مص ) سوختن آفتاب روی را و گرمی و ا...