کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثعلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ثعلب مصری
لغتنامه دهخدا
ثعلب مصری . [ ث َ ل َ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام دوائی و در این تخفیف کرده اند زیرا این کلمه در اصل خصیةالثعلب باشد چه دوای مذکور بیخی است بشکل خایه ٔ روباه . چون در نواحی مصر پیدا میشود بمصر منسوب کنند ظاهراً فقط ثعلب مصری یا ثعلب گفتن درست ن...
-
ثعلب الماء
دیکشنری عربی به فارسی
مينک , سمور يا راسو
-
واژههای همآوا
-
سالب
واژگان مترادف و متضاد
۱. سلبکننده، نفیکننده، نافی ۲. رباینده، غارتگر ۳. سالبه ≠ موجبه
-
سالب
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.)1 - سلب کننده . 2 - رباینده . 3 - برهنه کننده . ج . سلاب .
-
سالب
لغتنامه دهخدا
سالب . [ ل ِ ] (ع ص ) تاراج کننده و رباینده و غارتگر. (ناظم الاطباء). رباینده . (غیاث از منتخب اللغات ). || زیان رساننده . || ماده شتر فرزند مرده یا آنکه بچه ناتمام افکنده باشد و جمع آن سَوالِب و سُلُب و سلب است . (ناظم الاطباء).
-
صالب
لغتنامه دهخدا
صالب . [ ل ِ ] (ع ص )نعت فاعلی از صَلْب . || (اِ) استخوان پشت از دوش تا بن سرین . (منتهی الارب ). مازه ٔ پشت . (مهذب الاسماء). || تب لرز سخت . (منتهی الارب ). تب سخت همراه لرزه . خلاف نافض . (اقرب الموارد). تب گرم یعنی تبی که در وی لرزه و سرما نباشد....
-
ثالب
لغتنامه دهخدا
ثالب . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثلب . || نام درختی .
-
سالب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُلاّب] [قدیمی] sāleb ۱. سلبکننده؛ رباینده.۲. برهنهکننده یا پوستکنندۀ چیزی.
-
جستوجو در متن
-
ثعالب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثعلب] (زیستشناسی) [قدیمی] sa'āleb = ثعلب
-
روباه
دیکشنری فارسی به عربی
ثعلب
-
روباه بازی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ثعلب
-
شغال
دیکشنری فارسی به عربی
ثعلب
-
توره
دیکشنری فارسی به عربی
ثعلب
-
جان کنی مفت
دیکشنری فارسی به عربی
ثعلب