کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثعالبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثعالبی
/sa'āle(a)bi/
معنی
۱. کسی که از پوست روباه پوستین تهیه میکند.
۲. فروشندۀ پوست روباه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثعالبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) فروشنده پوست روباه .
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) ابومنصور الحسین بن محمدالمرغنی (از مرغن غور افغانستان ) او مورخی اسلامی است که از شرح حال وی جز اینکه او تألیف خویش موسوم به غررالسیر را به امیر نصر (متوفی بسال 412 هَ . ق .)برادر محمود غزنوی اهداء کرده چیز دیگر نمیدانیم ...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبی یا ثعالبی شود.
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به ثعلب . آن که اشتغال به عمل پوست روباه دارد. (سمعانی ).
-
ثعالبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ثعالب) [عربی: ثعالبیّ] [قدیمی] sa'āle(a)bi ۱. کسی که از پوست روباه پوستین تهیه میکند.۲. فروشندۀ پوست روباه.
-
واژههای مشابه
-
حسین ثعالبی
لغتنامه دهخدا
حسین ثعالبی . [ ح ُ س َ ن ِ ث َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به حسین مرعشی شود.
-
جستوجو در متن
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ثعالبی . عبدالملک بن محمد نیشابوری صاحب یتیمةالدهر. رجوع به ثعالبی ... شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عبدالملک بن محمدبن اسماعیل ثعالبی نیشابوری . رجوع به ثعالبی و رجوع به عبدالملک ... شود.
-
عبدالملک
لغتنامه دهخدا
عبدالملک . [ ع َ دُل ْ م َ ل ِ] (اِخ ) ابن محمدبن اسماعیل ، مکنی به ابومنصور و معروف به ثعالبی . رجوع به ثعالبی و الاعلام زرکلی شود.
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن محمد ثعالبی . رجوع به حسین مرعشی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ثعالبی یا ثعلبی . رجوع به ابواسحاق احمد... و احمدبن ابراهیم ثعلبی ... شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ثعلبی یا ثعالبی . رجوع به ابواسحاق احمد... و رجوع به احمدبن ابراهیم ثعلبی ... شود.