کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثعالب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثعالب
/sa'āleb/
معنی
= ثعلب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثعالب
فرهنگ فارسی معین
(ثَ لِ) [ ع . ] (اِ.) جِ ثعلب ؛ روباهان .
-
ثعالب
لغتنامه دهخدا
ثعالب . [ ث َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ ثَعلب . روباهان .
-
ثعالب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ثعلب] (زیستشناسی) [قدیمی] sa'āleb = ثعلب
-
جستوجو در متن
-
ثعالی
لغتنامه دهخدا
ثعالی . [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثعلب . ثعالب .
-
دقاریس
لغتنامه دهخدا
دقاریس . [ دَ ] (ع اِ) روباهها. (منتهی الارب ). ثعالب . (اقرب الموارد).
-
سلاحف
لغتنامه دهخدا
سلاحف . [ س َ ح ِ ] (ع اِ) باخه ها. ج ِ سلحفاة. (غیاث ) (آنندراج ) (دهار) : سمنزار گشته دیار سلاحف چمنزار گشته وجار ثعالب .حسن متکلم .
-
ضباع
لغتنامه دهخدا
ضباع . [ ض ِ ] (ع اِ) ج ِ ضَبُع و ضَبْع. (منتهی الارب ) : ضباع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394). در مأوای سباع و منزل ضباع در خواب غفلت رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 159). ضباع با ثعالب مستأنس شده . (جهانگشای جوینی )...
-
ثعلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sa'lab ۱. گیاهی با برگهای پَهن، گلهای خوشهای صورتی یا سفید، و ریشهای غدهای؛ ارکیده.۲. غدۀ زیرزمینی این گیاه در تهیۀ بعضی غذاها و شیرینیها به کار میرود؛ خصیالثعلب؛ خصیةالثعلب.۳. [جمع: ثعالب] [قدیمی] روباه.
-
وجار
لغتنامه دهخدا
وجار. [ وِ / وَ ] (ع اِ) گله ٔ کفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای گرگ و کفتار. (دهار) (مهذب الاسماء). سوراخ کفتار و جز آن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جای ماندن کفتار و گرگ . (غیاث اللغات ) (نصاب ). ج ، اَوجِرَه ، وُجُر. (منت...
-
مجادلت
لغتنامه دهخدا
مجادلت . [ م ُ دَ/ دِ ل َ ] (ع مص ) مجادلة : جایی که ببر و هزبر، ریزان و گریزان روند، ارانب و ثعالب را مجال مجادلت ممکن نگردد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ شعار ص 280). با یکی از همگنان با سببی از اسباب خصومت آغاز نهاد و میان ایشان به مجادلت کشید. (ترجمه ٔ...
-
بزقدم
لغتنامه دهخدا
بزقدم . [ب ُ ق َ دَ ] (ص مرکب ) جبان . ترسو. بزدل . (ناظم الاطباء). || حقیر و ناتوان و بطی ءالحرکة. (از مصطلحات از غیاث اللغات ) (آنندراج ). شخص پست و حقیر وفرومایه . ناتوان . عاجز. (ناظم الاطباء) : منم باز و این زاغ طبعان چو عصفورمنم شیر و این بزقدم...
-
سمن زار
لغتنامه دهخدا
سمن زار. [س َ م َ ] (اِ مرکب ) باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن . آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) : شهریاری که خلاف تو کند زود فتداز سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز. فرخی .از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلیداز پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار. فرخی ....
-
مکنت
لغتنامه دهخدا
مکنت . [ م ُ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) قدرت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). مکنة. توانایی : فلک چاکر مکنت بی کرانش خرد بنده ٔ خاطر هوشیارش . ناصرخسرو.پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوات فرصت و عدم مکنت بفرماید. (کلیله و دمنه ). چون موش با همه ٔ صغار...
-
ثعلب
لغتنامه دهخدا
ثعلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِ) روباه ماده یا عام است . روبه . گته سک . و در اختیارات بدیعی آمده است : بپارسی روباه گویند چون به آب بپزند و بر مفاصل طلا کنند بغایت نافع بود خاصه همچنان زنده بپزند وزمانی نیک در آن آب نشینند اما بعد از تنقیه این عمل کنند و پ...