کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثری
/sarā/
معنی
۱. خاک نمناک؛ خاک نمدار.
۲. خاک؛ زمین.
〈 از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تراب، خاک، زمین، طین ≠ سما
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثری
واژگان مترادف و متضاد
تراب، خاک، زمین، طین ≠ سما
-
ثری
فرهنگ فارسی معین
(ثَ را) [ ع . ] (اِ.)1 - تری ، رطوبت . 2 - خاک نمناک . 3 - زمین ، خاک . ؛ از ~ تا به ثریا از زمین تا بالای آسمان .
-
ثری
لغتنامه دهخدا
ثری . [ ث َ ] (ع اِ) مماله ثری بمعنی خاک و زمین : هر که او را بتو مانند کند هیچکس است باز نشناسد گوینده بهی از بتری تا مجره ز بلندی نکند قصد نشیب تا ثریا بزیارت نشود سوی ثری . فرخی .وحشی مکر برجهد بکمردمنه ٔ حیله در خزد بثری . ابوالفرج .چارکس یابی که...
-
ثری
لغتنامه دهخدا
ثری . [ ث َ را ] (ع اِ) (این ماده مثل این مینماید که از تر مقابل خشک فارسی مأخوذ است ). تری زمین . رطوبت . || خاک نمناک یا خاکی که اگرتر گردانند چفسنده نگردد. خاک نم دار. خاک نمگن . || زیر زمین . (غیاث ). زمین . خاک : همت تیز و بلند تو بدانجای رسیدک...
-
ثری
لغتنامه دهخدا
ثری . [ ث َرْی ْ ](ع مص ) ثری أرض ؛ ترونم دار شدن زمین بعد خشکی آن .
-
ثری
لغتنامه دهخدا
ثری . [ ث َری ی ] (ع ص ، اِ) توانگری . || مال بسیار. || غنی . توانگر: رجل ثری ؛ مرد بسیارمال .
-
ثری
لغتنامه دهخدا
ثری . [ ث ِ را ] (اِخ ) موضعی است میان روَیثه و صُفرا. (منتهی الارب ).
-
ثری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sarā ۱. خاک نمناک؛ خاک نمدار.۲. خاک؛ زمین.〈 از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان.
-
ثری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ ثَریٰ sarā] [قدیمی] sari =ثری sarā
-
واژههای مشابه
-
ثري
دیکشنری عربی به فارسی
دارا , توانگر , دولتمند , ثروتمند , چيز دار , غني
-
ثُری
لهجه و گویش تهرانی
ثریا
-
ابن ثری
لغتنامه دهخدا
ابن ثری . [ اِ ن ُ ث َ را ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به ابن بجده شود.
-
واژههای همآوا
-
سری
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوشیده، رازآلود، محرمانه، مخفی، رمزی، اسرارآمیز، رمزآلود، رازآگین، رمزآگین، مرموز، پنهانی، مخفیانه، نهانی ≠ علنی ۲. اسناد طبقهبندی شده