کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثرثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثرثر
معنی
فضولي کردن , وراجي کردن , گستاخي کردن , فاش وابراز کردن , فضول
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثرثر
دیکشنری عربی به فارسی
فضولي کردن , وراجي کردن , گستاخي کردن , فاش وابراز کردن , فضول
-
واژههای همآوا
-
صرصر
واژگان مترادف و متضاد
۱. باد، تندباد، سوزباد ۲. جیرجیرک، زنجره ۳. اسب
-
صرصر
فرهنگ فارسی معین
(صَ صَ) [ ع . ] (اِ.) باد تند و شدید.
-
سرسر
لغتنامه دهخدا
سرسر. [ س ُ س ُ ] (ص ) در تداول مردم قزوین ، آنکه اُنس نگیرد. آنکه به مهربانی نرم نشود. آنکه به تنهائی و دوری از دیگران مایل باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
سرسر
لغتنامه دهخدا
سرسر. [ س ُ س ُ ] (ص ) نادان و ابله و بیهوده . || (اِ) حماقت و نادانی . || جنون و شوریدگی . || حجاب و پوشش و سرپوش . || براده . || رنده . (ناظم الاطباء).
-
سرسر
لغتنامه دهخدا
سرسر. [ س ُ س ُ ] (ع اِ فعل ) کلمه ٔ امر یعنی در آی به قصد و اراده ٔ کارهای مهم و عالی . (ناظم الاطباء). امر است کسی را به معالی امور، یعنی کارهای شریف و برتر اختیار کن . (یادداشت مؤلف ). یقال اذا امرته بمعالی الامور. (ذیل اقرب الموارد).
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ] (اِخ ) در نسخه ٔ حبیب السیر چ 1 سنگی تهران آن را از بلاد اقلیم چهارم شمرده است و در چ خیام بشکل خرخیر نوشته شده است و بامقابله ای با معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 29 که گوید: یبتداء من ارض الصین و التبت و الختن و ما بینها من المدن ... ظاهراً مصح...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص َ ص َ ] (اِخ ) دو ده است به بغداد علیا و سفلی و این بزرگتر است از علیا. (منتهی الارب ). دو دیه از سواد بغداد است . صرصر علیا و صرصر سفلی و هر دو برکرانه ٔ نهر عیسی باشند و بسا آن را نهر صرصر خوانندو نهر را به آن دو نسبت داده اند. میان صرصر ...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص َ ص َ ] (اِخ ) نام دو جایگاه بغداد است از نواحی صرصر علیا از قرای نهرالملک در طرف جنوبی سیب واقع است و سفلی شهرکیست در طرف شمالی آن و در طریق الحاج واقع شده و در پهلوی آن پلی از کشتیها ترتیب داده بودند برای رفتن بسیب ولی عبور و مرور از آنجا...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص َ ص َ ] (ع ص ، اِ) باد سرد. (مهذب الاسماء). باد سخت . (دهار). باد سخت و سرد. (ترجمان جرجانی ) (غیاث ). || باد تند. تندباد. (غیاث ). باد بلندآواز. (قاموس ). باد شدیدآواز. باد سخت آواز. (منتهی الارب ). || باد سخت سرد. (منتهی الارب ) : جمال خو...
-
صرصر
لغتنامه دهخدا
صرصر. [ ص ُ ص ُ / ص ِ ص ِ ] (ع اِ) جانورکی است صرصورنام . (منتهی الارب ). سوسک . سوسرک . سِمرگ . ج ، صراصر. نوعی از حشرات دارای بالهائی که از جلو بهم افتاده و از عقب تا شده در تمام کره ٔ ارض منتشر است محل زندگی آنها در حفره هائیست که در زمین حفر کنند...
-
صرصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sarsar ۱. باد تند، شدید، و سرد.۲. [مجاز] اسب تندرو.
-
صَرْصَرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
باد سخت و سمي - باد بسيار سرد - باد پر سر و صدا ( که مستلزم سخت وزيدن نيز هست)