کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثرات
لغتنامه دهخدا
ثرات . [ ث َرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثرّة. زنان پرگوی .
-
واژههای همآوا
-
صراط
فرهنگ نامها
(تلفظ: serāt) (معرب از لاتین) (در قدیم) راه ، طریق ؛ (به مجاز) پل صراط .
-
سرعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعجیل، عجله ≠ آهستگی، بطیء، کندی ۲. تندروی، تندی، شتاب
-
صراط
واژگان مترادف و متضاد
راه، سبیل، طریق
-
صراط
فرهنگ واژههای سره
چینواد
-
سرعت
فرهنگ فارسی معین
(سُ عَ) [ ع . سرعة ] 1 - (مص ل .) تند رفتن . 2 - (اِمص .) تندی .
-
صراط
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) راه ، طریق .
-
سراط
لغتنامه دهخدا
سراط. [ س َرْ را ] (ع ص ) پالوده فروش . (ملخص اللغات ) (مهذب الاسماء).
-
سراط
لغتنامه دهخدا
سراط. [ س ِ ] (ع اِ) راه یا راه روشن بدان جهت که رونده در آن غایب میشود مانند غیبت طعام فروخورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راه روشن ، چه رونده در آن پنهان میشود، آنچنانکه طعام بلعیده . (اقرب الموارد).
-
سراط
لغتنامه دهخدا
سراط. [ س ُ ] (ع ص ) شمشیر بران . (مهذب الاسماء). سیف سراط؛ شمشیر برنده . (از اقرب الموارد).
-
سراة
لغتنامه دهخدا
سراة. [ س َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر عرفه کشیده شده تا صنعاء و بسبب بلندی کوه آن را سراة گویند.... اصمعی گوید سراة کوهی است که کرانه ٔ طایف تا بلاد ارمنیه در آن بود. و در کتاب حازمی آمده است که سراة کوههائی است و زمین حاجز بین تهامه و یمن و آن را فر...
-
سراة
لغتنامه دهخدا
سراة. [ س َ ] (ع اِ) (از «س رو») پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظَهر. (بحر الجواهر) (نشوء اللغة). پشت . ج ، سروات .(مهذب الاسماء). || بالابرآمدگی روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سراةالنهار؛ بلندی روز. (مهذب الاسماء). || میانه ٔ راه . (منتهی الارب )...
-
سراة
لغتنامه دهخدا
سراة. [ س َ] (ع اِ) (از «س ری ») اعلای هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
سرعت
لغتنامه دهخدا
سرعت . [ س ُ ع َ ] (ع اِمص ) سرعة. شتاب . مولانا یوسف بن مانع در شرح نصاب نوشته اند که فی الحقیقت معنی سرعت شتاب نیست زیرا که شتاب ترجمه ٔ عجلت است و معنی شتاب زود کردن کاری است . و فرق میان سرعت و عجلت آن است که سرعت عمل بسیار کردن است در زمان اندک ...