کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثتی
لغتنامه دهخدا
ثتی . [ ث َ تی / ث َ تا ] (ع اِ) پوستهای خرما یا خرمائی که تباه شده از درخت فروریزد و خرمای ردی . || ریزه ٔ کاه و هر چیز ریزه که بدان غراره ها پر کنند.
-
واژههای همآوا
-
ستی
فرهنگ نامها
(تلفظ: set(t)i) (عربی) (از عربی ستی = بانوی من) (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای زنان ؛ (به مجاز) زن و دختر .
-
ستی
لغتنامه دهخدا
ستی . [ س َ ] (اِ) فولاد و آهن . (برهان ) (غیاث ). آهنی سخت بود مانند پولاد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). آهن و پولاد (آنندراج ) : زمین چون ستی بینی و آب رودبگیرد فراز و بیاید فرود. ابوشکور. || ظاهراً از ریشه ٔاوستایی «سنئیثیش » (ابزار جنگ ) و ظاهراً «ستی ...
-
ستی
لغتنامه دهخدا
ستی . [ س ِت ْ تی ] (اِخ ) بنت موسی الکاظم . (تاریخ گزیده ص 206). دختر حضرت موسی بن جعفر معروف به معصومه علیهاالسلام . رجوع به فاطمه شود.
-
ستی
لغتنامه دهخدا
ستی . [ س ِت ْ تی ] (ع اِ) برای خطاب به زن آید، یعنی ای شش جهات من ، یا آن ملحون است و صواب سیدتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : ستی و مهستی را برغزلهاشبی صد گنج بخشی در مثلها. نظامی .هم سرش را شانه میکرد آن ستی با دو صد مهر و دلال و دوستی . مثنوی...
-
ستی
لغتنامه دهخدا
ستی .[ س ِت ْ تی ] (اِخ ) نام حضرت مریم . (ناظم الاطباء).
-
ستی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) زنی که خود را با شوهرش - که مرده باشد - در آتش اندازد و بسوزد.
-
ستی
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) فولاد، آهن .
-
ستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sati ۱. پولاد.۲. آهن.۳. سرنیزه: ◻︎ جهان چون ستی بینی و آب رود / بگردد فراز و بیابد فرود (ابوشکور: مجمعالفرس: ستی).
-
ستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ستّی] [قدیمی] set[t]i بانو؛ خانم: ◻︎ زن درآمد از طریق نیستی / گفت من خاک شمایم نی ستی (مولوی: ۱۳۲).
-
جستوجو در متن
-
Erik Alfred Leslie Satie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اریک آلفرد لسلی ثتی