کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثبّات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثبّات
مترادف و متضاد
آرام، استحکام، استقامت، استقرار، استواری، پابرجایی، پایداری، دوام، سکون، وقار ≠ ناپایداری
برابر فارسی
آرامش، پا یداری، پایستگی، استوار
دیکشنری
constancy, fixity, immobility, permanence, recorder, rigidity, stability, stabilization, steadiness
-
جستوجوی دقیق
-
register 1
ثبّات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] نوعی حافظه برای ثبت موقت اطلاعات مربوط به عملیات درونی واحد پردازش مرکزی که معمولاً برای منظور خاصی در نظر گرفته میشود
-
واژههای مشابه
-
ثبات
واژگان مترادف و متضاد
آرام، استحکام، استقامت، استقرار، استواری، پابرجایی، پایداری، دوام، سکون، وقار ≠ ناپایداری
-
ثبات
واژگان مترادف و متضاد
ثبتکننده، ضباط، کاتب، محرر
-
ثبات
فرهنگ واژههای سره
آرامش، پا یداری، پایستگی، استوار
-
ثبات
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بر جای ماندن ، پایدار بودن . 2 - دوام یافتن ، پایدار بودن . 3 - (اِمص .) پایداری . ؛ ~ عزم راسخ عزمی ، ثابت عزمی . ؛ ~ قدم استقامت ، پایداری .
-
ثبات
فرهنگ فارسی معین
(ثَ بّ) [ ع . ] (ص .) ثبت کننده ، کارمندی که نامه ها را در دفتری مخصوص ثبت می کند.
-
ثبات
فرهنگ فارسی معین
(ثُ) (اِ.) دردی که آدمی را از حرکت بازدارد.
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث َ ] (اِخ ) میرمحمد عظیم . یکی از شعراء هندوستان پسر میرمحمد افضل متخلص به ثبات مولد او بسال 1122 هَ . ق . در اﷲآباد و وفات وی بسال 1161 هَ . ق . بوده است و از اشعار اوست :بخت بد گر برد از کوی توام سوی بهشت پرسم از حور که آن سایه ٔ دیوار کج...
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث َ ](ع مص ، اِمص ) قرار. استقرار. برجای بودن . بر جای ماندن . قرار گرفتن . ثبوت . توطد. پایداری . استواری . استوار شدن . قیام . (از منتخب از غیاث ). بقا. دوام . پابرجائی . پافشاری . ایستادن . (زوزنی ). سکون : همی تاخت تا پیش آب فرات ندید ان...
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث َب ْ با ] (ع ص ،اِ) آنکه در دوائر و ادارات دولتی و شرکتها و تجارتخانه ها نامه های رسیده را در دفاتر مخصوص ثبت کنند.
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث ِ ] (ع اِ) بند برقع. || تسمه و مانند آن که بدان پالان را بندند. دوالی که پالان بدان استوار کنند.
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثُبة.
-
ثبات
لغتنامه دهخدا
ثبات . [ ث ُ ] (ع اِ) دردی که آدمی را از حرکت باز دارد: داءُ ثبات ؛ دردی عاجزگرداننده ٔ از حرکت .
-
ثبات
دیکشنری عربی به فارسی
پايمردي , شهامت اخلا قي , شکيبايي , بردباري , ثبات