کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثبور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثبور
/sobur/
معنی
۱. هلاک شدن؛ هلاکت.
۲. گفتن واویلا یا واهلاکا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثبور
فرهنگ فارسی معین
(ثُ بُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بازداشتن . 2 - هلاک کردن . 3 - (مص ل .) زیان کشیدن . 4 - هلاک گردیدن . 5 - (اِ.) عذاب .
-
ثبور
لغتنامه دهخدا
ثبور. [ ث ُ ] (ع اِمص ) هلاکی . عذاب . || زیان . خسران . || بازداشتن . || زیان کشیدن . || هلاک گردیدن . || هلاک گردانیدن . هلاک کردن کسی را. || رسیدن سختی و بدی . || واهلاکا گفتن . (غیاث ). ویل ! وای ! : بانگ میزد واثبورا واثبورهمچو جان کافران در قعر...
-
ثبور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sobur ۱. هلاک شدن؛ هلاکت.۲. گفتن واویلا یا واهلاکا.
-
واژههای همآوا
-
صبور
فرهنگ نامها
(تلفظ: sabur) (عربی) آنکه در برابر سختی ها و رنجها بردبار است ، صبر کننده ، شکیبا ؛ از نامهای خداوند.
-
صبور
واژگان مترادف و متضاد
بردبار، حلیم، خوددار، خویشتندار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل ≠ ناشکیبا
-
صبور
فرهنگ واژههای سره
شکیبا، بردبار
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان . 7هزارگزی جنوب قلعه ٔرئیسی مرکز دهستان . 125هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک . کوهستانی ، سردسیر. مالاریائی . سکنه 100 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات . شغل ...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. 7هزارگزی جنوب ماسور. 7هزارگزی جنوبی اتومبیل رو خرم آباد به اندیمشک ، کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی ، سکنه 150 تن . آب از چشمه ها، محصول غلات ، تریاک ، حبوبات ، پشم ، لبنیات . شغل اه...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) نام وی حسین افندی از متأخران شعرا و خطاطان و از مردم تبریز است . وی به استانبول رفت و به استنساخ دواوین شعرا پرداخت . از اوست :آل شانه دستکه صنما طاره تللرک کوکلم کبی طاغیت ینه رخساره تللرک .(قاموس الاعلام ترکی ).
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای . || نام اسب نافعبن جبلة. (منتهی الارب ).
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ ] (ع ص ) صابر و شکیبا و کسی که جلدی نکند درانتقام . (غیاث اللغات ). شکیبا و حلیمی که عاصیان رابه عذاب مؤاخذه نکند بلکه ببخشد یا در گرفت آنها شتابی نکند. (منتهی الارب ). شکیبا. (دهار). بی شتاب . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ) (ربنجنی...
-
صبور
لغتنامه دهخدا
صبور. [ ص َ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب مجمعالفصحا گوید نام نامی وی میرزا احمد و برادرزاده ٔ جناب ملک الشعرا فتحعلی خان کاشانی علیه الرحمة است . در خط و ربط و انشاء نظم و نثر و تکمیل اخلاق رتبه ٔ عالی تحصیل نمود. در دفترخانه ٔ مبارکه ٔ نایب السلطنه ٔ ...
-
صبور
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (ص .) شکیبا، بردبار.
-
صبور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sabur صبرکننده؛ بردبار؛ شکیبا.