کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثبوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ثبوت
/sobut/
معنی
۱. ثابت شدن امری با دلیل و برهان.
۲. پابرجا بودن؛ استواری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استقرار، پابرجایی، استواری
۲. پایداری، دوام
۳. اثبات، تایید، تحقق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثبوت
واژگان مترادف و متضاد
۱. استقرار، پابرجایی، استواری ۲. پایداری، دوام ۳. اثبات، تایید، تحقق
-
ثبوت
فرهنگ فارسی معین
(ثُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) استوار شدن ، استقرار یافتن . 2 - بر جای ماندن ، ایستادن . 3 - ثابت شدن امری با دلیل و برهان . 4 - (اِمص .) پایداری ، دوام . 5 - استواری ، استقرار. 6 - تحقق .
-
ثبوت
لغتنامه دهخدا
ثبوت . [ ث ُ ] (ع مص ) ایستادن . برجای ماندن . بُروک . تبراک . قرار گرفتن . || استوار شدن . پایداری . استقرار. || مداومت . || مواظبت . || ثابت شدن . تحقق . || حکم بوجود نسبت . || ثَبت . صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اشاعره با لفظ کون و وجود مرا...
-
ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sobut ۱. ثابت شدن امری با دلیل و برهان.۲. پابرجا بودن؛ استواری.
-
واژههای همآوا
-
سبوت
لغتنامه دهخدا
سبوت . [ س َ ] (ع اِ) سَبْت . رجوع به سبت شود.
-
سبوط
لغتنامه دهخدا
سبوط. [ س ُ ] (ع مص ) فروهشته گردیدن موی . (منتهی الارب ). ضد جعد. (اقرب الموارد). فرخالی .
-
صبوة
لغتنامه دهخدا
صبوة. [ ص َ وَ ] (ع اِمص ) نادانی جوانی . || کودکی . (منتهی الارب ) : و میل طبیعت در اوقات صبوت بملاعب و ملاهی زیادت اسباب تأخیر درک امانی است . (سندبادنامه ص 283). || بازی . || (مص ) میل کردن بسوی کودکی و مشتاق آن شدن . (منتهی الارب ). || میل کردن ...
-
صبوة
لغتنامه دهخدا
صبوة. [ ص ِ وَ ] (ع اِ) ج ِ صبی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
صبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صبوة] [قدیمی] sabvat ۱. نادانی.۲. جوانی.۳. کودکی.
-
جستوجو در متن
-
fixings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تثبیت، ثبوت، حاشیه، لوازم
-
fixing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تثبیت، ثبوت، حاشیه، لوازم
-
محرز شدن
واژگان مترادف و متضاد
مسلمشدن، قطعی شدن، متقن شدن، به ثبوت رسیدن، ثابت شدن
-
fixity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایداری، ثبات، ثبوت، تثبیت، استواری، قرار