کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثبة
لغتنامه دهخدا
ثبة. [ ث َ ب َ ] (ع اِ) میانه ٔ حوض که آب در آن گرد آید. || جماعت و گروه دلاوران . ج ، ثبات و ثبون .
-
ثبة
لغتنامه دهخدا
ثبة. [ ث ُ ب َ ] (ع اِ) جماعت . گروه .گروه مردم . || گروه دلاوران . || میانه ٔ حوض که در آن آب گرد آید. ج ، ثُبات ، ثبون .
-
واژههای همآوا
-
سبت
واژگان مترادف و متضاد
شنبه، آخرین روز هفته (قومیهود)
-
سبط
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ≠ جد، نیا ۲. قبیله، عشیره
-
ثبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. درج، ضبط، مرقوم، مندرج ۲. کتابت، نگارش
-
ثبت
فرهنگ واژههای سره
پایستگی، نگارش
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام پسر ثوبان در حضرموت . (منتهی الارب ).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام جد محمد قرشی محدث بن اسماعیل . (منتهی الارب ).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). || سردی و گرمی و هشیاری که چندروزه پیوسته باشد. (منتهی الارب ): من الحر و البرد الصحو؛ ان تدوم ایاماً. (اقرب الموارد). || روزگار. (منتهی الارب ). زمانی از روزگار. (اقرب الموارد). یقال : مارأیته منذ سب...
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س ِب ْ ب َ ] (ع اِ) انگشت شهادت . (منتهی الارب ). || نوع و هیئت دشنام دادن . (ناظم الاطباء).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س ُب ْ ب َ ] (ع اِ) کون . || عار. (اقرب الموارد). انا لقوم لانری الموت سبة. (قول سموأل ، از اقرب الموارد). عار که بدان نکوهند. (منتهی الارب ). || بهتان و ملامت . (ناظم الاطباء). || خصومت که بسبب آن دشنام دهند. گویند: صار هذا الامر سبة علیه به...
-
صبط
لغتنامه دهخدا
صبط. [ ص َ ] (ع اِ) درازترین آلات کشاورزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
صبة
لغتنامه دهخدا
صبة. [ ص ُب ْ ب َ ] (ع اِ) آنچه ریخته شوداز طعام و جز آن . || هرچه طعام نهند بر آن از خوان و مانند آن . || گله ٔ اسبان و شتران و رمه ٔ گوسفندان یا مابین ده تا چهل یا گله ٔ شتران کم از صد. || گروه مردم . || پاره ای از شب . یقال : مضت صبة من اللیل ؛ ای...
-
ثبت
فرهنگ فارسی معین
(ثَ بَ) [ ع . ] (ص .) مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد.