کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثاعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثاعی
لغتنامه دهخدا
ثاعی . (ع ص ) دشنام دهنده . || نسبت کننده کسی را به بدی .
-
واژههای همآوا
-
ساعی
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāei) (عربی) کوشش کننده ، کوشا ؛ (در قدیم) گرد آورندهی زکات .
-
ساعی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلاشگر، سختکوش، فعال، کوشا، کوشنده، مجد ≠ کاهل ۲. سخنچین، غماز
-
ساعی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - کوشا، سعی کننده . 2 - شتابنده . 3 - سخن چین .
-
سائی
لغتنامه دهخدا
سائی . (اِخ ) رجوع به محمدبن عبداﷲ سائی شود.
-
سائی
لغتنامه دهخدا
سائی .(اِ) نوعی از میمونهای آمریکای جنوبی است که در کلمبیا و گویان و برزیل و پاراگوئه پراکنده است . موی سر این حیوان زبر و کوتاه است و بر روی پیشانی آن بصورت شبکلاه سیاهی درمی آید.
-
ساعی
لغتنامه دهخدا
ساعی . (اِخ ) افندی از متأخران شاعران و خطاطان و از مردم تبریز بود. وی بسال 1218 هَ . ق . متولد شد و در 1240 به بایزید وبعد به استانبول رفت و در آن شهر به حکاکی میگذرانید. در 1251 به دعوت محمدعلی پاشا بمصر رفت و در دارالطبع بکار اشتغال یافت . بعد از...
-
ساعی
لغتنامه دهخدا
ساعی . (اِخ ) تخلص امین زاده عبدالکریم است که از شاعران عثمانی قرن دهم هجری است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساعی
لغتنامه دهخدا
ساعی . (اِخ ) تخلص مصطفی از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری است . وی از مردم عثمانی بود و در نقاشی مهارتی بسزا داشت و به سال 1004 هَ . ق . درگذشت و دیوانی بترکی از وی بیادگار ماند. (کشف الظنون ) (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساعی
لغتنامه دهخدا
ساعی . (ع ص ، اِ) کوشنده . (غیاث )(آنندراج ). کوشا. جاهد. جدی . کاری . کارکن . پشت کاردار. نیک گرم در کار. آنکه سعی و جهد کند : درین بحرجز مردساعی نرفت گم آن شد که دنبال راعی نرفت . سعدی (بوستان ). || دونده . (غیاث ) (آنندراج ). شتابنده . برید. قاصد....
-
ساعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُعاة] sā'i ۱. سعیکننده؛ کوشنده؛ کوشا.۲. [قدیمی] عامل وصول باج و خراج؛ والی؛ عامل.۳. [قدیمی] برید؛ قاصد.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] سخنچین.