کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ثابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ثابر
لغتنامه دهخدا
ثابر. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثبر.
-
واژههای همآوا
-
صابر
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāber) (عربی) صبور ، صبر کننده ، شکیبا ؛ از نامهای خداوند ؛ (در تصوف) ویژگی آن که برای خدا صبر کند و از سختیها شکایت نکند .
-
صابر
واژگان مترادف و متضاد
بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتنداررزین، شکیبا، صبور، متحمل ≠ ناشکیبا
-
صابر
فرهنگ نامها
از القاب خداوند ، صبور ، با گذشت
-
صابر
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - صبر کننده و بردبار. 2 - یکی از نام های خداوند متعال .
-
سعبر
لغتنامه دهخدا
سعبر. [ س َ ب َ ] (ع ص ) چاه بسیارآب . || نرخ ارزان . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (ادیب ...) قطعه ٔ ذیل از اوست در وصف شراب :ساقی بده آن شراب گلگون راگز گونه خجل کند طبرخون راخواهی که رخ تو رنگ گل گیرداز کف مده آن شراب گلگون راناخوش نتوان گذاشت بی باده وقت خوش و ساعت همایون راآن باده عقیق ناب را ماندچونانکه پی...
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، مکنی به ابی غانم . شیخ منتخب الدین بن بابویه در فهرست خود که در آخر کتاب اجازات بحار چاپ شده است ، گوید وی فقیه و ثقة و شاگرد شیخ طوسی متوفی بسال 460 هَ . ق . است . (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ هاشمی . مولای بنی هاشم . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع ) ذکر کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . رجوع به صابر سمرقندی شود.
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: آینه سازی بود در ایران زمین ، آیینه ٔ کلام به مصقله ٔ طبعش صفاتزیین . این بیت از اوست :تا برگرفت ماه من از رخ نقاب راشرمنده ساخت عکس رخش آفتاب را.(صبح گلشن ص 339).
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری رازی است . صاحب آتشکده گوید: از شعرای ری بود و خطابت آن دیار مخصوص وی . این مطلع از او ملاحظه شد، بد نگفته است :گهی که تیر تو را از دل رمیده کشم به این بهانه که پاکش کنم به دیده کشم .(آتشکده ٔ آذر ص 215).
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) محمدعلی . از مردم مشهد مقدس است . گویند به مراتب علمی مربوط بود. این سه شعر از اوست :هنگام شکر او به زبان شکوه ای گذشت بیطالعی نگر که همان را شنود و رفت . #قاصد به که آیا ز تو دیگر خبری داشت کز کوی تو می آمد و هر سو نظری داشت امر...
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای بسام بن عبداﷲ است . نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواة گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام ، و عبدالمؤمن از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).